انقلاب در طبّ؟

برونينگ به وی يک زَرورق گلوله شده می دهد.

مورد سوّم نيز به يکی از اهالی بيلِفِلد بنام آقای شميت مربوط می شود. در اين جا در واقع صحبت از دو بيمار می باشد. مورد اوّل مربوط به دختر يک کارمند دولتی می شود که تحت نفوذ شديد مادرش قرار داشت. و مورد دوّم به يک کارخانه دار مربوط است که وی را اعضاء فاميل به خاطر ثروت کلانش شديداً تحت نظر داشتند. کارخانه دار و دختر روزی با هم آشنا شده و بهم ديدگر علاقمند می شوند. ادامه دوستی اين دو موجب درگيری شديد کارخانه دار با خانواده اش می شود. مادر دختر نيز مدام وی را بدين سبب شَماتَت می نموده، زيرا رابطه دخترش را با آن مرد ثروتمند بی حاصل و عبث می انگاشته است. بالاخره هم دختر و هم مرد طاقت و جسارت خود را از دست داده و از هم جُدا می شوند. دختر به يک بيماری غير معمول عصب قلب دُچار شده و به رختخواب می افتد. همزمان با بيماری دختر، آقای کارخانه دار نيز تصادف کرده و مُدّت ها بعد از بهبود و التيام زخم ها، قادر به بلند شدن از بستر نبوده است. او کشش عجيبی به دلدار خود احساس می کرد، ولی به سبب سرکوبی اين خواست قلبی دُچار افسردگی شده و به رختخواب پناه می آورد. گرونينگ را بر سر دختر بيمار می خوانند. حال دختر، بعد از عيادت گرونينگ رو به بهبود نهاده و بستر را ترک می کند. خانم شوِد(دختر) سپس به ديدار گرونينگ شتافته، و نام چند تن از نزديکان بيمارش را برشمرده و از وی استدعای مدد می نمايد، در اين رابطه نام کارخانه دار را نيز ذکر می کند. برونو گرونينگ که از احوال باطنی دختر با خبر بوده، زرورقِ قوتی سيگار را بيرون کشيده، آن را به دست خود بشکل گلوله ای درآورده، به دختر داده و سفارش می کند که آن را از دستش رها ننمايد، و به هنگام ديدار با کارخانه دار، آن را شخصاً در دست وی بنهد، تا وی نيز از بيماری خلاصی يابد. دختر گلوله را سی و شش ساعت تمام در دستش نگه می دارد.

کارخانه دار بعد از اطلاع از مُلاقات دختر با گرونينگ و سفارشات وی، بستر بيماری را ترک نموده و به ديدار دختر می شتابد. پروفسور فيشر از دختر می پُرسد که آيا آن دو هنوز هم همديگر را مرتباً ملاقات می کنند. دختر جواب می دهد: " آری ـ متأسفانه ـ منظور دختر از ادای کلمه "متأسفانه" اين بود که هنوز هم تنِش ها و تشنُّجاتِ گذشته با مادر و خانواده کارخانه دار برقرار است که بالاجبار دير يا زود مُنجر به وضع ناگوار قبلی خواهد شد.

در اين مورد نيز استنباط يگانه ای مقدور نبود. ولی به هر حال، اين بار نيز گرونينگ توانسته بود در مُدّت کوتاهی رنج های نشأت يافته از عُقده های روحی را برطرف سازد، روابط و بستگی های انسانی را به طرز قابل ملاحظه ای دريابد، و با زرورق گلوله شده مهارتی به خرج دهد، که در ساحت روان درمانی برای هر روانشناس سرمشق می تواند باشد.

موتورسيکلت از کار می افتد

يکی از موارد بسيار غريب مربوط می شود به آقای وِهمايِر. آقای وِهمايِر صاحب يک شرکت حمل و نقل در هِرفورد است. وی آدمی است قوی بُنيه، با اعصاب قوی، بيدار حال، و چنين می نمود که به اين زودی نمی شود سرش شيره ماليد. او به خاطر همسرش که به علّت نوعی بيماری مُزمن در کلينيکی واقع در شهر مونِستر بستری بود، به پيش گرونينگ رفته و از او تقاضای کمک می نمايد. گرونينگ به او می گويد: " بزودی خانم شما آروز خواهد کرد که در تاريخ مشخصّی به منزل بازگردد. شما نبايست قبل اين مُوعد پيش او رفته و موجبات بازگشت وی را به خانه فراهم آوريد." به طوری که گفته شد، وِهماير آدمی بود که نه به پيشگوئی اعتقاد داشت، و نه دستور قبول می کرد، لذا برخلاف سفارشات گرونينگ سوار موتورسيکلت خود شده و راهی مونستِر می شود. ولی در راه مونستر، اتفاق غريبی برايش رخ می دهد: موتور خاموش می کند. در بيلِفِلد به يک تعميرگاه مُراجعه می کند. در آنجا همه قسمت های موتور را چِک می کنند، ولی دليلی برای کارنکردن موتور پيدا نمی کنند. تعميرکار شمع ها را عوض می کند، اين قطعه و يا آن قطعه را باز نموده و دوباره سوار می کند، ولی همه تلاش های وی بی نتيجه می ماند. تعمير کار مات و مستأصل به وِهمايِر می گويد که بهتر است که موتورش را برداشته و به خانه بازگردد. در حالی که به سمت هِرفورد ايستاده بود، استارت می زند، موتور بلافاصله روشن می شود، گوئی که هيچ اتفاقی نيافتاده بوده است. با خوشحالی سوار شده و موتور را به سمت مونِستِر می چرخاند، در اين حين موتور دوباره خاموش می شود. و سعی بعدی نيز در به کار اندازی موتور بی نتيجه می ماند.

متأثر از اين پيشآمد غريب، بعد از مُدتی وِهماير با قطار عازم مونستِر می شود. در آنجا همسرش بی مقدمه آرزوی می کند، در اسرع وقت به منزل بازگردد. او حالش خيلی بهتر شده بود، و پزشک مسئول نيز مانعی در بازگشت همسر وِهمَاير به منزل نمی بيند.

سَيَلانِ گَرمازا
يک موفقيّت شگفت انگيز

در پنجمين روز سفر تحقيقاتی مان با يک مورد واقعاً شايان توجُّهی برخورد داشتيم. از همان روز، پشت سر هم با موارد شگفت انگيز و گوناگونی مواجه بوديم تا اينکه آخر سر شاهد رُخداد اعجاز انگيز ديگری که ذيلاً از نظر خوانندگان عزير خواهد گذشت، گرديديم.

ما به هامبورگ رفته بوديم، زيرا لانچِنرات در آنجا موردی را می شناخت که برايش اولاً جالب توجه به نظر می رسيد، و در ثانی پرونده پزشکی کاملی از روند بيماری در دست بود. جريان به دختر آقای مِنت که صاحب يک تعميرگاه اتومبيل در هامبورگ بود، مربوط می شد. اين دختربچه به بيماری فلج اطفال مُبتلاء شده بود، و توانسته بود جان به در ببرد، ولی آثار لمسی از بين نرفته بود.

تاريخچه روند اين بيماری، و مدارک پزرشکی مبنی بر آن، به دقت ثبت و نگهداری شده بود. گرونينگ اين بار نيز همسان موارد قبلی عمل نموده بود. وی با مهربانی و آرامش خاصی پيش رُویِ دختربچه می نشيند، نوازشش نموده و از وی در باره جرياناتی که در پيکرش به وقوع می پيوسته، پُرسش می کند. سپس، به هنگام خداحافظی، سفارش می کند که در روزهای آينده، بدقّت احساساتی که به دختر کوچولو دست خواهد داد و تحوّلاتی که در پيکرش صورت خواهد پذيرفت را به دقت ثبت نمايند. اين کار انجام يافته بود، و اکنون پروفسور فيشر در ياد داشت ها می خواند که دخترک چگونه دردهای کِشداری که از قسمت پاها شروع و به سمت کمر ادامه می يافته اند را تحمُّل نموده است. بر شدّت اين دردها که موجب گرما و گردش خون در پاها گشته بود، افزوده می شده است. سپس دخترک شروع به انجام حرکت هائی می کند که قبلاً قادر به انجام آن ها نبوده است. پروفسور فيشر بعد از معاينه ، گردش خون بدون اختلال پاهای دخترک را تشخيص می دهد. اين مُشاهدات، پروفسور فيشر را به ياد متُد „autogenes Training“ (تمرينات آرامش بخش خود تلقينی و يوگا مانند جهت تمدُّد اعصاب) می اندازد. پزشکان دوره ديده می توانند بدينوسيله در برخی موارد، جريان يافتن خون در بخشی از بدن بيمار را تقويّت بخشند. البتّه تا حال جهت برطرف کردن فلج اطفال کسی قادر به کار بستن موفقيّت آميز اين مِتُد نگشته است. در ضمن اثر بخشی احتمالی اين مِتُد، مُستلزم تمرنيات مُستمر و چندين هفته ای می باشد. موفقيّت گرونينگ در خصوص شفارسانی مذکور، ورای چنين تصورّاتی بود، زيرا که وی در عرض نيم ساعت موفّق به اين کار شده بود. پروفسور فيشر با پروفسور بوکارد هامبورگی ـ در حالی که هر دو حيرت زده بودند ـ گفتگو نموده، و اظهار داشت که وی اکنون به اين نتيجه رسيده است که برونو گرونينگ دارای قدرت فوق العاده ای در حيطه روان درمانی است، و يا اينکه از وی نيروی خاصّ و ناشناخته ای ساتع می شود، و يا صاحب احوالات ديگری است که به هر حال بايست در آزمايشات کلينيکی به بررسی و تحقيق آن پرداخته شود.

هيچ پزشکی قادر به کمک به وی نگشته بود

روز بعد نيز با رُخدادهای شگرفی روبرو بوديم. لانچِنرات ما را پيش آقای کارگِسماير از ساکنين باد ويِنهاوزِن که وی نيز به وسيله گرونينگ شفاء يافته بود، هدايت نمود. کارگِسماير چهل و هفت سال داشت، و از سن دو سالگی از سردرد شديدی در رنج بوده است، که به مرور به درد اعصاب صورت که از بدترين فُرم دردها ست بَدَل شده بوده. حتّی بعضی از انسان ها از شدّت اين نوع دردهای تحمُّل ناپذير، دست به انتحار می زنند. داروهای ضد درد معمولاً قادر به تسکين کامل اين دردها نمی باشند. در حالات حادِّ بيماری، توسط تزريق الکُل اقدام به سوزاندن و قطع اعصاب آن قسمت ها می شود. اين عمل، کار ساده ای نبوده و همواره با نتيجه رضايتبخش همراه نيست. کارگِسماير بدين سبب چندين بار تحت عمل جرّاحی قرار گرفته بود. آخرين بار لوزه ها و سينوس های وی را در کلينيک مونستِر عمل کرده بودند، زيرا علّت بيماری را در اثر التهابات و عفونت های احتمالی يی اين بخش ها حدس زده بودند. ولی اين عمل جرّاحی نيز موجب تخفيف دردها نشده بود. اکنون بعد از برداشتن لوزها درد در بخش اعصاب صورت "تثبيت" يافته بود، و وی مانند اغلب انسان هائی که دست يا پای خود را از دست داده اند، و درد وحشناکی را در عضوهائی که ديگر وجود خارجی ندارد احساس می کنند، عذاب سختی را مُتحمّل بوده است. برونو گرونينک به هنگام ملاقات با کارگِسماير از وی خواسته بود سرش را محکم بين دو دستش بگيرد.

کارگِسماير در آن حال گرمای شديدی را در صورت خود احساس نموده بود. دردها چند روز ديگر نيز همچنان ادامه داشته، و سپس روز به روز از شدّت آن ها کاسته می شود، و اکنون چهار هفته بود که وی دردی نداشت.

در اينجا نيز هدايت جريان خون به چهره آقای کارگِسماير عامل حصول موفقيت بود. و شايد عوامل ناشناخته ديگری در کار بوده است. تشخيص و تعيين نوع و طرز شفارسانی برای ما اولويّت نداشت. تا آن روز به نُدرت به معالجه درد اعصابِ صورت از طريق روان درمانی پرداخته شده بود. و چنين عملی مُستلزم نِشست های چند ماهه می باشد. ولی برونو گرونينگ در يک ديدار کوتاه نايل به شفارسانی بی مانندی شده بود.

فیلم مستند

فیلم مستند:
"پدیده برونو گرونینگ"

برنامه سینماها در شهرهای بی شمار دنیا

چاپخانه گرته هویزلر

چاپخانه گرته هویزلر:
مجموعه بزرگی از کتاب ها، مجلات، سی/دی ، دی وی دی و تقویم

fwd

دانشمندان به گفتگو می نشیند: دیدگاه های جالب در مورد طریقه برونو گرونینگ