انقلاب در طبّ؟

شفايابی ديتر هُولسمان

چند روز بعد ما دوباره به هِرفورد بازگشتيم. در آنجا لانچِنرات به پروفسور فيشر پيشنهاد نمود از ديتر هُولسمان نيز ديداری بعمل بيآوريم. چنين شايع بود که بعد از شفايابی ديتر پسر نُه ساله آقای مهندس هُولسمان، فعاليت های گرونينگ که تا آنزمان در خفاء انجام می پذيرفته، آشکار گشته و وی به ملاء عام کشانده شده است. ما به اطاقی وارد شديم که معروفيّت برونو گرونينگ از آن جا شروع شده بود و خود وی نيز کوتاه مدّتی همانجا به سر بُرده بوده است. ديتر هُولسمان هرگز نتوانسته بود راه رفتن را به طرز درست ياد بگيرد. علت بيماری وی در اوّل معلوم نبوده است. مُدّت ها پاهای وی را گج گرفته بودند، تا اينکه بالاخره در کلينيک مونستِر علت آن را تحليل پيوسته عضُلات (progressive Muskeldystrophie) تشخيص می دهند.

يک سال بعد از بستری بودن ديتر در بيمارستان بِتِل، يکی از پزشکان معالج به پدرش چنين می گويد: "شما می توانيد پسرتان به منزلتان بازگردانيد، ماندن او در اينجا فايده ای ندارد، زيرا کسی قادر به معالجه او نمی باشد." سرانجام، بچه قادر به نشستن نيز نمی شود، و پاهايش هميشه يخ زده بوده و لحاف، کيسه آبگرم، و تشکچه برقی نيز قادر به رفع سرمای فوق العاده، و بی حسی پاها نمی شوند. در چنين موقعيّتی برونو گرونينگ به ديدار پسرک می آيد، در اين مُلاقات نيم ساعته، پسرک سوزش سختی در پُشت خود احساس می نمايد و سپس جريان خون در پاهايش شروع شده، و سَيَلان گرمازائی پاهايش را فرما می گيرد. اين وضع ادامه می يابد و پسرک از بستر برخاسته و ـ با گام هائی لرزان ـ شروع به راه رفتن می کند.

اين مورد بين طرفداران و مخالفان گرونينگ موجب بحث های شديدی می شود. پسرک با گام های لرزان راه میرفته(زيرا هرگز راه رفتن را فرانگرفته بوده) ، شاهدان عينی از شفای کامل صحبت می کردند. و مخالفان برونو گرونينگ ناجوانمردانه اداعا می کردند که ديدار وی هيچ تأثيری بر روی کودک نداشته است. . پروفسور فيشر بعد از بررسی پرونده و معاينات، نتيجه آزمايشات کلينيک را تأييد نمود، و اظهار داشت، که بيماری مذبور باعث تباهی عصبی گشته بود که از نخاع شُکی(مغز تيره) شروع شده و به عضلات ختم و موجب تغذيه و رشد آنها می شود. منشاء اين تباهی به احتمال زياد مربوط به سلولهائی می شود، که تارهای عصبی بدانها منتهی ميشوند و مبدأ اين تارهای عصبی در مغز بزرگ قرار دارد. با قطع رابطه مستقيم اين سلولها با تارهای عصبی، انتقال تکانه ها و فرامين فرستاده شده از مغز عقيم می ماند. ترميم قابل توجّه اعصاب و جان گرفتن دوباره عضلات پاها کاملاً آشکار و غير قابل انکار بود. ولی آنچه که بيش همه ما را تعجب زده کرده بود، تشخيص دهی علت بيماری از سوی برونو گرونينگ بود.

آقای کارگِسماير، نيز به ما گفته بود که گرونينگ بدون اينکه سئوالی کرده باشد، به وی می گويد که از درد اعصاب صورت در عذاب است، و اين درد را از سن دو سالگی همواره داشته است. ما آن زمان فکر می کرديم که اين شفايافته از روی قدر دانی، اغراق می کند. ولی در مورد ديتر هولسمان، گرونينگ نظرات خود را در پيش روی چندين شاهد بيان داشته بود. برونو گرونينگ علّت بيماری را پارگی اعصاب نخاع شوکی توضيح می دهد و محلِّ آن را بيان می دارد، درست همان نقطه ای که بعداً پسرک احساس گرما و لرز و ارتعاش می نمايد. برونو گرونينگ اين حالت را به لرزش ها و پر پر زدن زدن های لامپی که جريان برق وارده به حدِّ نصاب نرسيده است تشبيه می کند.

فراسوی تصوّرات

تصميم نهائی جهت جلب توجُّه برونو گرونينگ بر اثر واقعه ای بود که بعد از ديدار از ديتر هولسمان برايمان پيش آمد. ما در آنجا به اطاقی هدايت شديم که گرونينگ، هنگام سکونت خود در پيش خانواده هولسمان، آنجا را محل کار قرار داده و در آن اطاق بيماران را درمی يافته است. البته ما قبلاً هيچ گونه اطلاعی از اين موضوع نداشتيم. پروفسور فيشر، بعد از ورود به اطاق، خسته و کوفته بر روی يکی از مبل ها نشست. درست در همان لحظه رنگ از صورتش پريد، احساس خفگی کرد و چند لحظه قادر به تنفس درست نشد. سپس حالش دوباره جا آمد. او با چشمهای باريک خود ما را نگاه ميکرد. سپس تعريف نمود، که در آن حال نيروی غريبی را در وجود خود احساس کرده است. هم زمان با آن، درد شديدی در کبد راست و اطراف آن احساس می کند و قلبش شروع به تند زدن کرده، و نفس کشيدن برايش مشکل ميشود. او در گذشته بارها از نارحتی و التهاب کليه راست خود در عذاب بوده است. در حالی که اين پيش آمدِ مرموز افکار ما را به خود مشغول کرده بود، لانچِنرات وارد اطاق شد و به ما گفت اين همان مُبلی است که برونو گرونينگ در دروران اقامت خود در اين منزل، هنگام شفارسانی به مردم بر روی آن می نشسته است.

Prof. Fischers ungewöhnlicher Heilerfolg mit Hilfe des Sessels, in dem Gröning in Herford viele Kranke behandelte.

موفقيّت پروفسور فيشر در امر شفاء با استفاده از مُبلی که برونو گرونينگ هنگام شفارسانی بر روی آن می نشسته است. وقتی که پروفسور فيشر بر روی آن نشسته بوده، احساس می کند که نيروی غريبی در حال تأثيرگذاری بر روی وی می باشد، و به اين فکر می افتد که از نيروی مُستَتِر در مُبل جهت شفادهی به دختری که سال هاست به فلج زدگی مبتلاء بوده است استفاده بنمايد. اين موضوع مهمترين گزارش خبری امروز نشريۀ روُو را تشکيل می دهد. :عکس ها برگرفته از

برونو گرونينگ هميشته می گفته است که وی هر کُجا که بنشيند انرژی های خاصی از خود به جا می نهد. آيا پروفسور از اين انرژی مستفيض شده بوده ؟ آقای فيشر با صدائی خفيف و گرفته ای جواب داد: "بلی". وی عين بُهت زدگی، بلافاصله به فکر طرح های جديدی افتاده بود، و در حالی که متوجّه درب خروجی بود از لانچِنرات خواست که به همراه وی پيش بيمارانی که مثل هميشه در محوطه بيرونی با صبر و شکيبائی و اُميّد و برخی افسرده و پژمرده در انتظار بازگشت برونو گرونينگ به سر می بردند، برود. وی در حالی که در بين بيماران دنبال فرد عليلی می گشت، دختر مفلوجی که در آلونکی دراز کشيده بود نظر وی را به خود جلب نمود. به کمک لانچِنرات، دختر جوان را به اطاق حمل نموده و بر روی همان مُبل نشاند، و سپس بر طبق روش روانشناسانه اش بزودی علّت فلج زدگی دختر جوان را معلوم ساخت.

دختر جوان آنی شوِدلِر نام داشت، 21 ساله و از اهالی دارمشتاد بود. وی در سالا 1944(در جنگ جهانی دوّم) شاهد بمباران سخت اين شهر بوده است. آنی به همراه مادر و بيست نفر ديگر که به زير زمين کارخانه نوشابه سازی پناه برده بودند، در اثر بمباران زير آوار گير می کنند. همه، از جمله مادر آنی، بعد از گشودن و تخليه دريچه ای، خود را به خارج ساختمان می رسانند. ولی پيکر آنی هنگام بيرون آمدن لای سوراخ گير می کند. ساختمان به شدّت در حال سوختن بوده، موها دختر جوان نيز آتش می گيرد، در آخرين لحظه، يکی از مأموران امنيتی موفق می شود، آنی را بيرون کشيده، و لباس های وی را که شُعله ور شده بودند با ريختن آب خاموش سازد. هنگام شرح ماجرا، چهره دختر در هم فرو رفته بود و حاکی از واهمه و عذابی بود که در آن لحظه ها متحمّل شده بود. بعد از نجات از زير آوار، هنگام راه رفتن با اشکال مواجه می شود و پس از چند روز پاهايش به هم پيچيده و سکندری می خورد، و طولی نمی کشد که کاملاً دُچار فلج زدگی می شود. تمام مساعی پزشکی بی اثر مانده بود. و اکنون دختر جوان بر روی مبلی نشسته بود که قبلاً پروفسور فيشر را ترسانده و مَبهوت ساخته بود.

در حالی که دختر به نقل ماجرا مشغول بود، پروفسور به اين می انديشيد که: هرگاه برونو گرونينگ نيروی شفابخش مرموزی از خود به جا گذاشته باشد، می بايد بر روی اين دختر مفلوج نيز اثر نمايد. او به دختر از برونو گرونينگ تعريف نموده و اضافه کرد که وی در اين اطاق به بيماران زيادی کمک رسانده است. سپس به وی عکسی از برونو گرونينگ را نشان داده و با صدائی مُصمّم به دختر دستور داده و می گويد: "از جای خود بپاخيزيد!" پروفسور سعی داشت رفتار احتمالی برونو گرونينگ را تقليد بکند. نا گهان دختر با چهره ای بشاش و شکُفته با يک حرکت از مبل برخاسته، و از اين عمل خود چنان شگفت زده و مبهوت شده بود که در وهلۀ اوّل اصلاً به فکر گام برداشتن نيافتاد. پروفسور ادامه داد: "الآن راه برويد!" لانچِنرات که در نزديکی دختر بود، دست دختر را کمی در دست گرفت. دختر جوان در حالی که اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود با قدم هايی لرزان به سوی مادرش که آن طرف اطاق، روی صندلی نشسته بود رفت. هنگامی که به مادرش رسيد، دوباره زانوانش سُست شد. پروفسور فيشر همان عمل را دوباره تکرار نموده و اين بار نيز عکس برونو گرونينگ به دختر نشان داده و بعد از معاينه تقويت چشمگير جريان خون، و سرخی و گرمای توليد شده در پاهای دختر را تشخيص داد. پروفسور اين دفعه چندين بار پشت سر هم به دختر جوان فرمان "بنشين و برخيز" می داد. برای دختر جوان برخاستن از صندلی هر بار سهل تر می شد، تا اينکه سر انجام قادر شد به تنهائی از اطاق بيرون رفته از حياط عبور نموده و در آن سوی خيابان به ماشينی که قرار بود وی را به خانه يکی از فاميل های ساکن هرفورد برساند، سوار بشود.

همۀ ما با هيجان وصف ناپذيری تمام وقت به نظاره اين صحنه ايستاده بوديم. ما عصر همان روز، به دفتر روزنامه روُو زنگ زده و گفتيم که بايد به اقامت و کنکاش های خود در شمال آلمان ادامه بدهيم. هيچ شکّی در قدرت خارق العاده برونو گرونينگ باقی نمانده بود، و اکنون می بايست موضوع اين پديده را از طريق آزمايشات کلينيکی روشن نموده و مُسجّل می ساختيم. ما در نظر داشتيم که فردای آن روز با برونو گرونينگ تماس بگيريم و از وی بخواهيم تا قابليت های خود را در جمع پزشکان کلينيک هَيدِلبِرگ به ثبوت رساند.

فیلم مستند

فیلم مستند:
"پدیده برونو گرونینگ"

برنامه سینماها در شهرهای بی شمار دنیا

چاپخانه گرته هویزلر

چاپخانه گرته هویزلر:
مجموعه بزرگی از کتاب ها، مجلات، سی/دی ، دی وی دی و تقویم

fwd

دانشمندان به گفتگو می نشیند: دیدگاه های جالب در مورد طریقه برونو گرونینگ