Lehre

بزرگترين پزشک، خداست

غير قابل علاج وجود ندارد.

Bruno Gröning am Traberhof

ايمان و اعتماد ـ شرط شفايابی

شفاء دهنده اصلی خداست، نه انسان. بزرگترين پزشک، خداست. برای خدا علاج ناپذير، و يا غير مُمکن وجود ندارد. برونو گرونينک همواره می گفت: "ايمان بدار، اعتماد کن، کمک ميکند، شفاء می بخشد، نيروی رايزال الهی!"

او از استمدادجويان فقط می خواهد، که به او اعتماد نمايند، و با ايمان و اعتقاد به خدا، حاضر به کسب نيروی قُدسی، و دريافت شفاء باشند. برونو گرونينگ می تواند به هر کس که واجد اين شرايط باشد، کمک نمايد، اين کمک شامل حال حتّی کسی است که هنوز صاحب ايمان آنچنان راسخی نيست. "اگر شما هنوز اعتقاد و ايمان نيافته ايد، من خود را موظّف به ايمانداری برای شما می کنم، تا شما نيز به ايمان واقعی نائل آييد. اگر شما امروز به تمنّا نمی ايستيد، قادر به دعا نيستيد، من اين را نيز از برای شما انجام می دهم."

خدا قاضی کيفر دهنده نيست.

بدينگونه، به هر فردی امکان ياری خدا، به شفاعت برونو گونينگ مقدور است، و کسی از اين امر مُستثنی نيست. کمک از برای همه است. انسان ها بايد بدانند، که خدا قاضی کيفر دهنده نيست، بلکه خالقی است بس مهربان. ما همه انسان ها، مخلوق او هستيم، و پروردگار ما رحمان و رحيم است و ناجی.

انسان می تواند توسُّط برونو گرونينگ، و شفاعت او اعجاز الهی را به تجربه دريابد. خدا بزرگترين پزشک و ياور بشر است. برای خدا غير ممکن وجود ندارد. برونو گرونينگ می گفت: "خيلی چيزها هستند که قابل توضيح نمی باشند، ولی چيزی نيست که وقوع آن امکان ناپذير نباشد."

روح و انسان

پيکر انسان پوشينۀ دنيوی برای روح و روان است

Bruno Gröning lachtبرونو گرونينگ سعی می کرد، مُستمعان خود را از اصل وجود انسان بيآگاهاند: او روزی از حاضرين يک جلسه پرسيد : شما کی هستيد؟ همه اسم خود را باز گفتند. ولی برونو گرونينگ به اين راضی نشده و باز سئوال نمود: شما پيکرتان هستيد؟ بعد از مکث و تحيُّر گفتند: آری. برونو گرونينگ اين جواب را نيز قاطعانه رد نموده و باز پرسيد: شما واقعاً کی هستيد؟ و چون همه سکوت نمودند، برونو گرونينگ چنين شرح داد که ما از اَزل روح بوده و هستيم. و کالبدمان را موقع تولّد، محض زندگی در اين دنيای خاکی از خالق مان به وديعه دريافت داشته ايم، و موقع وفات بايستی به خاکش بسپاريم. روان ما بر قرار کننده ارتباط بين روح و جسم مان است، و تجربيات خوب و بد را از دارِ فانی به عالم باقی می برد. روان حامل انوار الهی است. زمانی که انسان از روی اعتقاد بسوی خدا روی می آورد، نور ايمان ارتباط او را با خالقش ممکن ميسازد. و اما وقتی که روان خود را در بی اعتقادی محصور بسازد، ارتباطش با خدا قطع خواهد گرديد.

بنا براين، پيکر انسانی اساس نيست، بلکه اين کالبد تنها جايگاه خاکی روح و روان می باشد. با اين وصف، با درگذشت انسان، بر عکس تصوّرات برخی از افراد، جريان خاتمه نمی يابد، بلکه ادامه يافته، و وابسته به جسم نيست.

انسان ذاتاً شرير نيست ـ فقط در اثر اهمال ورزی و بی توجُّهی به خويشتن به دام شرير می افتد.

انسان در اصل روح است، و کالبد او هديه ای است الهی، که خداوند بعنوان ابزار زندگی خاکی در اختيار وی نهاده است. و در اصل چنين مُقرّر گرديده، که انسان پيکر خود را در راه خوبی بکار گيرد، و به کمک آن افکار خوب و پسنديده را در عمل پياده کند. و امّا انسان به خاطر دار بودن آزادی اختيار، امکان سؤ استفاده از آن را نيز دارد، مثل تخريب و قتل و دزدی. بر حسب اعمال يک انسان، می توان ديد که او با کدامين منبع در ارتباط است، در خدمت چه کسی ست، در خدمت خدا، و يا در خدمت شيطان. ولی اين خود حاکی از آن نيست که انسان بد است، بلکه بنا به گفته برونو گرونينگ:

" انسان موجودی ست الهی و الهی خواهد ماند، او هرگز شيطانی نيست، اصل او از ابليس نيست، او در اصل بد نيست، بلکه انسان فقط وقتی که از خدا دور بشود، و از مسير الهی خارج گردد، و اهمال نمايد، آن موقع است که ابليس در وی رسوخ نموده ، و او را تحت انقياد خود در می آورد. اين انسان نيست که بدی می کند، بلکه ابليس است که بدی را باعث می شود. از شيطان نبايد هرگز انتظار خوبی داشت، و از خدا هرگز انتظار بدی!"

" ضعف و سُستی، انسان را گرفتار بدی می نمايد. بعد از سقوط، قدرت بالا رفتن از راهی که بسوی بالا ست را نخواهد داشت، زيرا که او ديگر صاحب توان کافی نيست. او به دام افتاده است، به دام اهريمن، او اسير بدی ست. هر گاه دست رهاننده ای نباشد که او را از اين دام برهاند، و نجاتش دهد، او برای مدّتی بَس مَديد از دست رفته، درمانده و سرگردان گشته، و مجبور به خدمتگذاری به اهريمن و بدی ست."

هر فکری تأثير گذار است

هر فردی موظّف است که به پيکر خود توجّه لازم را نموده، و در نگهداری خوب آن کوشا باشد. هر فکر منفی و ناهنجار، هر حرف بد، هر ناسزا، هر عمل ناروا، بر روی پيکر انسان تأثير بد گذاشته، و بدان صدمه می زند، يعنی هرگاه ارتباط روحی انسان با خوبی، با خدا و درگاه الهی، قطع گردد، و به سوی بدی کشانده شود، امکان ابتلاء تن انسان به بيماری فراهم می آيد.

و امّا هر گاه که روان انسان، دوباره خود را در مسير جريان نيروی قُدسی قرار دهد، و ارتباط روح و روان بر قرار گردد، حاصل آن شفاء يابی، و تندرستی انسان خواهد بود. بدين لحاظ، طرز انديشه، دارای نقشی بسيار اساسی ست. هرگز به کسی نمی توان قول سلامتی داد، زيرا شفايابی هر فرد منوط به سمت گيری روحی و معنوی و پيروی او از آموزش های برونو گرونينگ می باشد. درمان و معالجه عضوی، می تواند تأثيرات مرض را بزُدايد، ولی قادر به براندازی عامل مرض نيست. فقط خود انسان است که قادر به براندازی و بر طرف نمودن عامل مرض، می باشد، به شرط اينکه به بدی پشت نموده و بسوی خدا باز گردد.

نيروی افکار

افکار مُثبت سازنده اند، و افکار منفی مُخرّب می باشند

Bruno Gröning liest Bittschriftenبرونو گرونينگ همواره از مُستمعان خود می خواست، که به افکار خود دقّت نموده، و فقط چيزهای خوب را به ذهن خود راه بدهند. افکار خوب و سازنده بدون استثنأ از سوی خدا ساتع ميشوند. و فرستنده افکار مُخرِّب و اهريمنی و ناخوش، شيطان است. او ميگفت، انسان خود توليد فکر نمی نمايد، بلکه فقط مُستعد به دريافت افکار است.

"فکر، حامل نيروست، و پذيرفتن اين يا آن فکر، برای انسان اهميّت حياتی دارد. وقتی که بشر خواهان خوبی ست، آنزمان خدا ياور اوست، و اگر خواستار بدی است، آنوقت شيطان مَدد رسان او می باشد."

انسان تحتِ انقياد افکاری که در معرض آنها قرار گرفته است، نيست. او خود تصميم می گيرد که کدام افکار را بپذيرد و کدامين را رد نمايد. انتخاب او بايد مسئولانه باشد، و نه سطحی و سرسری. در هر فکری نيروئی نهفته است. فکر مثبت سازنده و فکر منفی مُخرِّب است. يک خبر خوش شوق آور است، و خبر ناگوار، حُزن آور و دلسرد کننده. افکار نيروی های معنوی و روحی هستند. انسان امروزی، به قدرتی که در افکار نهفته است، آنچنان آگاه نيست. يک فکر نشأت گرفته از عشق و محبّت، انسان را به ياری و فداکاری بی شائبه بر می انگيزد. فکر آغشته به نفرت، انسان را به سوی ارعاب و تخريب سوق می دهد." از هر فکر بد و ناروا حَذَر کنيد."

"هر چه را که پذيرا شويد، دوباره مجبور به پس دادن آن می باشيد"

"شما ميبايستی تا حال به اين نکته واقف شده باشيد، که با گرفتن و قبول تنها يک فکر بد، افکار ناصواب شروع به رخنه در ذهنتان می کنند، تا بجائی که شما را حتّی وادار به پرخاش نيز می نمايند. بنا بر اين هر چه را که شما در ضمير خود می پذيريد، خواه نا خواه، آنرا دوباره پس خواهيد داد."

" تنها قبول يک فکر بد کافی است، و شما تحت انقياد اهريمن در می آئيد!"

رفتار انسان مطابق با خواست و اراده خودش است

انسان چگونه می تواند در قبال افکار ترس آور، دلسرد کننده، افسرده ساز، که غالباً به ناگاه پديدار گشته، به ذهنش هجوم آورده، و در پريشانی حالش می کوشند، دفاع نمايد؟ از دست او چه ساخته است؟

شيطان می خواهد به هر وسيله ای که شده، انسان را توسّط افکار منفی و ناروا، به بيراهه بکشد، و او را از طريق الهی دور سازد. شيطان خواهان آن است که انسان دچار ترس گردد، به مخمصه بيافتد، ناراحت شود، از خوبی نا اميد گردد، و از فرامين الهی سَر بپيچَد. شيطان بدين جهت، دائماً سعی در وسوسۀ انسان دارد، و می خواهد به او بقبولاند، که انسان در کمند افکار و احساسات نارواست، و بازيچه آن هاست. ولی اين ها همه مَکر است و فريب.

خدا انسان را بگونه ای آفريده که او خود امکان تعيين افکار و گفتار و رفتار خويش را دارا می باشد. هر گاه يک فکر ناخوب در ضمير انسان پديدار شود، او می تواند آنرا با حتميّت رَد نموده و از قبول آن امتناع ورزد. هر گاه انسان در تصميم خود راسخ و پا برجا بماند، اهريمن مجبور به کنار رفتن می شود، و بر وی تسلُّط پيدا نمی کند. پس انسان، با اختيار و ارادۀ آزادِ خود تعيين کننده سرنوشت خويش است. "انسان بر طبق اراده خود رفتار می کند. فکر انسان بيانگر اراده اوست. و فکر مُسبب عمل است."

در وَهلۀ اوّل بايستی خواستار مؤکد سلامتی بود

برونو گرونينگ با آوردن مثالی ساده، مطلب را روشن تر می نمايد: اوّلين مُحّرک، جهت ساختن يک خانه، آرزوی ساختن آن خانه، و اتّخاذ تصميم است. گام بعدی، شکل دادن دقيق تر به فکر و تجسُمات ذهنی است. تا اين جا، موجوديت ساختمان، تنها در ذهن و عالم تخيُّلاتِ صاحب آتی خانه است. ساختن خانه در واقع آخرين گامی ست که بعد از مراحل گوناگون قبلی برداشته می شود.

در مورد شفايابی نيز عيناً چنين است. در وَهلۀ اوّل، بايد در شما آرزو و خواست شفايابی موجود باشد، و سپس جُدائی از مرض و طَرد آن است که بايد در عالم فکر انجام داد، و معتقد به بازيابی دوباره سلامتی گرديد. آخرين گام، آغاز مرحلۀ شفايابی در تن انسان است. البتّه عامل و مُسبّب اين شفايابی انسان نيست، بلکه اين رحمتی ست از سوی پروردگار.

دو قطب متغاير “خوب„ و “بد„

انسان بين اين دو می زيَد، و همواره حقِّ انتخاب دارد

bild23با قبول آزادی ارده و تصميم گيری انسان، اين سئوال مطرح می شود که تصميم گيری او بين کدام امکانات می تواند باشد؟ برونو گرونينگ در اين رابطه می گويد: "دوستان، هرگز فراموش نکنيد، که انسان همواره بين خوبی و بدی قرار گرفته است. بين اين دو می زيَد. در يک سو خوبی ست و در سوی ديگر بدی، و در اين ميان انسان است و تصميم گيری او."

انسان حقّ انتخاب دارد. او هم قادر به انجام خوبی ست و هم بدی. هم می توان به کمک شخصی که به مضيقه افتاده برخاست، و هم می توان بی توجّه از کنارش رد شد، و يا حتّی از موقعيت ناگوار چنين فردی بنفع خود سؤ استفاده نمود. انسان هر طور که بخواهد، می تواند عمل کند، او صاحب اختيار است. انسان در زندگی - چه بخواهد، چه نخواهد، هميشه با اين دو راهی مُواجه است، و او بايد بين طريق خوب و طريق بد تصميم بگيرد. معمولاً رويدادها روزينه هستند که مَسير سرنوشت انسان را تعيين می نمايند.

کم نيستند لحظه ها، و تصميم گيری های آنی که به مسير بعدی زندگی تغيير ناروا و يا ناپسندی می دهد، تصميم هائی که ديگر نمی توان تبديل و تغييرشان داد و پشيمانی ديگر سودی نمی بخشد: به خاطر شنيدن يک حرف حقّ، خشمگين شده و با دوست خود قطع رابطه کردن، يا به خاطر اختلافی کوچک با کارفرما، از شغل خود دست کشيدن، يا بخاطر خَدشه در غرور، پيشنهاد بی نظيری را رد نمودن.

نيرهای سازنده و نيروهای مُخرّب

چرا اين چنين است؟ واژه "خوبی" و " بدی" چه مفهومی دارد؟ آيا زندگی، محصول اتفاقات تصادفی نيست، اتفاقاتی که انسان عاجزانه در معرض آن قرار دارد؟

برونو گرونينگ در اين باب می گويد، خوبی از سوی خدا است، و بدی از سوی ابليس! ابليس موجودی است واقعی، و شعار و هدف او تخريب همه خوبی هاست. برونو گرونينگ می گويد: "عامل بدی ها چه کسی ست، آن کيست که جهت نابودی خوبی ها و داده های الهی می کوشد؟ بيماری از کجا نشأت می گيرد، مُسبِّب آن چه کسی است؟ هر چه می خواهيد در نظر بگيريد؛ نبات و جانداری نيست که شيطان سعی در نابودی آنها نکند. و او لحظه ای از اغفال و خُرد کردن انسان دست بردار نيست."

" شيطانی که در اين عالم خاکی ست، جهت نابود کردن هر آنچه الهی ست، هر آنچه که خوب است، فروگزاری نکرده است."

" هر جا که خدا هست، مهر است و محبّت، هر کجا که ابليس است، جنگ است و نزاع."

" نيروی قُدسی، نيروئی ست سازنده، و نيروی شيطانی، نيروئی ست بد و اهريمنی، تحليل برنده و مُخرّب."

انسان، چه از نظر روحی و چه از نظر جسمانی، امکان پذيرش هر دو نيرو را دارد؛ اين يکی تقويت کننده و سازنده، و آن ديگری تحليل برنده و تضعيف کننده. نيروی مُثبت حامل صحّت است، و نيروی منفی حامل بيماری.

بيماری مُجازاتی از سوی خدا نيست، بلکه نتيجه افکار و اعمال نادرست خود انسان می باشد

برونو گرونينگ می گفت: بيماری از سوی اهريمن، از سوی بدی ست، و در اصل مُجازاتی از سوی خدا نيست. او اين نوع ادِّعاها را اکيداً رد می نمود، و تأکيد می کرد که خدا مُجازاتگر نيست! بيماری حاصل افکار و اعمال و رفتار ناروای خود انسان است. هرگاه که "علت و سبب" برطرف شود، " اثرکرد" نيز مرتفع خواهد شد، و اين گونه خدا اراده فرموده است.(لعنت يعنی دوری گزيدن و دور گشتن از خدا)

برونو گرونينگ می گويد: " انسان ها فکر می کنند که بيماری مُجازاتی ست از سوی خدا، و اين نادرست است. فرض کنيد، کودکی خانه شان را ترک نمايد، و از والدين خود دور گردد. آن زمان، حفاظت، و سرپرستی کودک از دست پدر و مادر خارج می شود. و او ديگر تحت حمايت مستقيم ايشان نمی باشد. ما نيز بسان آن کودک، از خانه و ديار اصلی مان دور افتاده، خدای مان را ترک نموده ايم. ما هرگز نبايد از ياد ببريم، که ما مخلوق خدائيم. فقط اوست که قادر به ياری ماست! و اوست که ما را مَدد می رساند، البتّه وقتی که راه را بيابيم و بسوی او بازگرديم."

آزادی اختيار

انسان در اعتقاد به بيماری و يا سلامتی تام الاختيار است

Bruno Gröning mit Papageien

کشمکش های درونی

در پروسۀ شفايابی، موقع بروز درد، قبول آن بعنوان رِگِلونگ Regelungen (دردهای تعديلی)هميشه ساده و راحت نيست. خيلی ها مُتردِّد شده و از خود می پرسند: آيا دردها، دردهای تعديلی(رِگِلونگ) هستند، و يا اينکه نشان بُروز دوباره بيماری ست؟ کشمکش درونی، نبردی بر سر ايمان و اعتقاد آغاز می گردد. دريافت سلامتی، و رَوَند و زمان دريافت آن منوط به سرانجام اين کشکمش ها است. در اين جا اعتقاد فرد تعيين کننده است؛ رفتن به زير بار افکار حاملِ بيماری و يا اينکه اعتقاد راسخ به افکار حاوی سلامتی و پايداری در آن. اگر فرد به افکاری که در حول و حوش بيماری سير می کنند، پايبند بماند، بيماری را نگه خواهد داشت، و اما اگر در نگه داری باور خود به سلامتی پيروز شود، مسير صحّت را باز نموده، و سلامتی را دريافت خواهد داشت. تصميم گيرنده، خود انسان است.

هيچ فردی را نمی توان به پذيرائی شفاء وادار ساخت، انسان در تصميم گيری خود آزاد است

اين يکی از نُکاتِ اساسی آموزش های برونو گرونينگ است. او همواره به اين نکته اشاره نموده و تأکيد می کرد، که انسان صاحب اراده و اختيار است، و اين بزرگترين هديۀ الهی به يک موجود زنده می باشد. او موجوديّت انسان را از پايگاه محتوميّت، به مقام حُريّت ارتقاء می دهد، انسانی که مجبور به پيروی از اوامر نيست، بلکه او را امکان عدول از قوانين الهی نيز داده شده است.

برونو گرونينگ به آزادی اراده انسان ها، احترام خاصّی قائل است. بدين خاطر، او فقط به کسانی کمک ميکند، که حاضر به دريافت کمک، و کسب سلامتی از سوی او هستند. او خود را تنها به برداشتن آنچيزهائی مُجاز ميداند، که انسان آزادنه و با طيب خاطر به او واگذار می کنند. او می گفت، هر کس که از بيماری بچسبد، هميشه به آن فکر کرده، و از آن سخن گويد، انتظارات او در امر دريافت سلامتی، بيهوده خواهد بود. او همچنين می گفت: "من به انسان در يافتنِ مسير خوبی کمک می نمايم، مَدد می رسانم، ولی من نه مُجاز به تصميم گيری از عوض او هستم، و نه او را مجبور به رفتن بسوی خوبی می نمايم. هر کس بايستی راه خود را شخصاً معيّن کند."

"Regelungen" (دردهای تعديلی)

پالايش و نظافت جسمی می تواند در وَهلۀ های نخستينِ شفايابی، با درد همراه باشد

Bruno Gröning in einer Wohnung

امور تعديلی بخشی از روندِ لاروبی و نظافت محسوب می شود

بعضی از افراد در حين کسب هَيل اِشتِروم Heilstrom (سَيَلانِ شفاء) احساس درد می نمايند. برونو گرونينگ اين پديده را "رگِلونگ"(دردهای تعديلی) می ناميد. اين دردهای تعديلی نشان تحوُّلاتی ست که در پيکر انسان شروع گشته است. دردهای تعديلی قابل قياس با دردهای بيماری نيست. اين دردها را هيل اِشتِروم موجب می گردد، و بيانگر لاروبی و پالايش عضوهای بيمار است. دکتر کُورت ترامپلر(يکی از شفايافتگان و همکار قبلی برونو گرونينگ، نويسنده و خبرنگار)، در اين مورد می گويد: "غالباً دردهای تعديلی موجب نا آرامی و آشفتگی استمدادجويان می گردد. بُروز دردهای تعديلی در اغلب موارد، لازم و ضروری می باشد. خيلی وقت ها، کسانی هستند که با بُروز دردهای تعديلی، با اين تصوّر که بيماری دوباره عود نموده است، دچار ترس و واهمه شده و می گويند، وضع من وخيم تر شده، زيرا که دردها شدّت بيشتری يافته است، و بايد دوباره به پزشک مراجعه بکنم. برونو گرونينگ می گويد: "بدين جهت من از شما می خواهم که مُراقب باشيد، و موقع بروز دردهای تعديلی صبر و تحمُّل داشته باشيد، زيرا هيچ اتفاق ناگواری رُخ نمی دهد، بلکه اين فقط نشان شفايابی انسان است."

دردهای تعديلی می تواند شکل و حالت های مختلفی داشته باشد. امکان دارد که دردهای تعديلی عيناً نظير دردهای دوران بيماری باشد، و يا حتّی شديدتر از آن، و يا اينکه کاملاً حالت ديگری را دارا باشد. به علت ويژگی های فردی انسان ها، عکس العمل آن ها نيز در مقابل هَيل اِشتِروم مُتفاوت است.

از دردهای تعديلی گزيری نيست. اين دردها، بخشی از روند شفايابی را تشکيل می دهند، روندی که در آن ناپاکی ها و بيماری بطريق روحی و معنوی از تن انسان زُدوده می شود.

جريان رِگِلونگ(دردهای تعديلی)

برونو گرونينگ جهت روشن نمودن پديدهِ "رِگِلونگ" (دردهای تعديلی)، کوزۀ شيرِ آلوده را مثال می آورد. او می پرسيد، چه بايد کرد، هر گاه که بخواهيم شير تازه در کوزه داشته باشيم؟ جواب آن کاملاً روشن است: اوّل بايد شير فاسد را بيرون بريزيم، سپس کوزه را شُسته و از کثافات پاک نمائيم. حال هرگاه بدن انسان را به کوزه تشبيه کرده، و مرض را به شير فاسد، و شير تازه را صحّت فرض نمائيم، بايد در وَهلۀ اوّل، ذهناً، مرض را از خود دور بسازيم( شير فاسد را بيرون بريزيم)، تا امکان پاک کردن و تميز نمودن بدن(کوزه)، يعنی زُدودن مرض(کثافات) را فراهم بيآوريم. عمل کثافت زدائی همان رِگِلونگ است که معمولاً با دردهای گُذرا همراه می باشد. تازه اکنون می توان در کوزۀ پاک شده، شير تازه را ريخت - بدين منوال، سلامتی جايگزين مرض می گردد.

او در يک مثال ديگر، انسان را به ظرف ميوه تشبيه می کند: شما ظرف پُر از ميوه ای را در نظر بگيريد که روزهای مُتمادی، بدون اينکه به آن رسيدگی بشود، و يا بدون اينکه کسی طرز مواظبت از آن را بلد باشد، در گوشه ای مانده و ميوه ها پوسيده و خراب شده باشند. اين ميوه ها ديگر قابل خوردن نمی باشند. حالا اگر کسی برايتان ميوه سالم و تازه بيآورد، و شما ميوۀ تَر و تازه را در همان ظرفی که هنوز حاوی ميوه های پوسيده و گنديده است، بچينيد، بسيار نابجا و نامعقول خواهد بود زيرا که ميوه های تازه نيز بزودی خراب و نا مطبوع خواهند شد. حال اگر شما خواهان ميوۀ خوب و سالم هستيد، بايستی اوّل ميوۀ ناسالم را به دور بريزيد، و سپس ظرف را شسته و تميز نمائيد، و بعد از آن ميوه تازه و سالم را در آن ظرف قرار بدهيد. شما ظرف را با پيکرتان مُقايسه کنيد، و ميوۀ فاسد را امراض موجود در آن فرض نموده، و سلامتی را ميوۀ خوب و تازه ای که امّيد دريافت آنرا داريد. ولی تا زمانی که شما بدی را طرد نکنيد، و خود را با مرض مشغول بداريد، دريافت سلامتی برايتان مُمکن نخواهد بود."

"Einstellen" (اَين اِشتِلِن - مُراقبه)

طرز نشستن درست و حالت صحيح روحی جهت پذيرائی از سَيَلان شفاء قُدسی(هَيل اِشتروم)

Bruno Gröning mit Hundبرونو گرونينگ آن نيروی معنوی را که موجب شفا می گردد Heilstrom (سَيَلان شفاء - هَيل اشتروم) می نامد، و گاهاً نيز به جای آن از واژه های "امواج شفاء " و نيروی قُدسی استفاده می کند. چگونه می توان هَيل اشتروم (سيلان شفاء) را دريافت نمود، و خود را در جريان نيروی قُدسی قرار داد؟ برونو گرونينگ به استمدادجويان، طرز نشستن زيرين را توصيه ميکند: پاها را نبايد روی هم انداخت، و دست ها نيز نبايد ضربدری و صليب وار روی هم ديگر قرار بگيرند. دست ها به حالت دعا( کف دست بسمت بالا) روی پاها نهاده می شود. بموازات اين امور ظاهری، بايستی همه افکار مزاحم و ناپسند را طرد کرده و توجُّه خود را متمرکز رخدادهائی نمود که در بدن به جريان افتاده اند. آزادمنشی، و ايمان و اعتقاد باطنی شرط بنيادی ست. بدين منوال انسان می تواند نيروی شفابخش را دريافت و در پيکر خويش تجربه نمايد. برونو گزونينگ می گفت: "خداوند، به ما همۀ خوبی ها را ارزانی داشته است، ما فقط می بايد آنچه را که پروردگار متعال از برای ما ارزانی می دارد، پذيرا باشيم، و به کسب آن به پردازيم. پس، شروع کنيد!"

او اهميّت نشستن صحيح را چنين بيان ميکند: "آنانی هم که پيکری سالم و با تحرُّک دارند، اغلب بر حسب عادت، اعضاء بدن را در حال انقباض نگه می دارند. پا روی پا انداختن، جزو اين عادات است. کج نشستن از عادات نا صحيح است. آدم اگر نتواند در زندگی روزمره، همواره اصول درست نشستن را رعايت نمايد، قابل اغماض است، ولی وقتی که به دريافت خوبی های درگاه باری تعالی اراده می کند، طرز نشست نادرست جايز نيست. فرد طالب بايد با پيکری آزاد، با دست هائی باز، با دست هائی خالی به کسب اين نيرو بنشيند، و يا بايستاد."

دکتر کُورت ترامپلِر در کتاب "بازگشت بزرگ" می نويسد: "علاوه[...] بر آماده نمودن روحی و معنوی خود جهت کسب سَيَلانِ شفاء، رعايت يک نقطه به ظاهر کوچک اهميّت بسزائی دارد. انسان بايد حدالمقدور پشت خود را به چيزی تکيه ندهد، پاها و دست ها را روی هم نياندازد. بنا بر اعتقاد برونو گرونينگ، تماس دست ها باعث اختلال و قطع جريان در قسمت بالا تنه می گردد، و تماس پاها نيز موجب همان مضرّات در بخش پائينی بدن ميگردد. هر کس که موقع کسب نيروی الهی، از روی عادت پيوسته اين اشتباه را بکند، نه فقط نفعی نخواهد برد، بلکه در درازمُدّت، امکان دارد که فرد به امراض ناگواری دچار آيد."

توجُّه خاص به آنچه در بدن احساس می شود

کسب آگاهانه نيروی مذکور را برونو گرونينگ "اَين اشتِلِن" می خواند. انسان در اين حالت مُراقب احوال خويش است. جهت اين کار، زمان و مکان نقشی ندارند. مهم اين است که انسان افکار مزاحم را از خود طرد نمايد، آرامش يابد، و در آن حال توجّه خود را به جرياناتی که در پيکرش به جريان افتاده است، معطوف دارد. برونو گرونينک هميشه از مستمعان خود، از احساس های حاصله در پيکرشان پرسش می نمود.

" در اينجا شما بايد "اَين اِشتِلِن" را فقط و فقط از برای کسب ارسالات حقيقی الهی بکار به بنديد. چگونگی کسب اين نيروی قُدسی را خود شما شخصاً دريافته، و متوجّه آن خواهيد شد. باز اين مطلب را تکرار می کنم، که شما وقتی نائل به کسب آن می گرديد، که حقيقتاً به پيکر خود توجّه نموده و دقّت کنيد که چه اتفاقاتی در آن روی ميدهد، به دور و بر توجّه خود را معطوف نداريد، دقّت تان فقط به پيکرتان باشد!"

هر فردی می تواند هَيل اِشتِروم(سَيَلان شفاء) را در وجود خود احساس بکند. بعضی آنرا بصورت کزکزی احساس می کنند، بعضی در آن حالت سردشان می شود، و يا بعضی ديگر گرمشان می شود، و در بعضی با لرز و ارتعاش همراه است. بدين ترتيب، هَيل اِشتِروم(سيلان شفاء)، می تواند در افراد مختلف با واکنش های گوناگون همراه باشد.

"Heilstrom" (سَـيَلانِ شفاء )

نيروی حياتی از چشمه سار لايزال الهی

Bruno Gröning spricht zu den Menschen am Traberhof.

گرونينگ بعنوان "ترانسفورماتور" بين "نيروگاه" يعنی درگاه الهی و "لامپ" يعنی انسان

برونو گرونينگ خويشتن را واسط نيروئی غيبی و معنوی معرفی می نمود، نيروئی که مستقيماً از سوی خدا می باشد و شفاء دهنده است. او اين نيروی قُدسی را "هَيل اِشتِرم"(سَيَلان شفاء) می ناميد.

برونو گرونينگ برای توضيح سَيَلان شفاء، از تمثيلات سود می جُست. وی منبع اصلی سَيَلان شفاء را به نيروگاه برق تشبيه کرده، و انسان ها را به لامپ. لامپ زمانی می تواند کاربُردی که از برای آن ساخته شده است، داشته باشد، که با منبع برق مُتّصل باشد. حيات انسان در تحت نظام الهی وقتی مُيسّر است، که او از طريق نيروی قُدسی تغديه شود. برونو گرونينگ به خود نقش يک "ترانسفورماتور" را قائل بود. او بدين سان نيروی والای قُدسی را بر حسب نياز و امکان پذيرائی هر فرد طالب، قسمت و پخش می نمود. او قادر به کسب بی حدّ اين نيرو بود. بدين سان می توانست هزاران نفر را در آن واحد از نيروی قُدسی مُستفيض نمايد، مثلاً درترابرهوف ـ روزنهَيم هزاران نفر قادر به احساس و دريافت اين نيرو گشتند، و در آنِ واحد تعداد کثيری از آنها نائل به شفاء گرديدند.

زمانی که ارتباط انسان با درگاه الهی پاره گشت

برونو گرونينگ می گفت، در اَزَل بين خدا(فرستنده نيرو) و انسان(دريافت کننده نيرو) ارتباط مستقيم برقرار بود. انسان ها در روی زمين در هماهنگی کامل با خالق خود می زيستند. انسان زمانی که روی خود از خدا بگردانيد، همان دَم از نظام الهی بيرون افتاده و با رنج و حرمان روبرو گشت. رابطه انسان با خالقش قطع گرديد. به مرور شکاف ايجاد شده چنان عُمقی يافت که انسان به تنهائی قادر نبود پُلی بر روی آن بنا کند.

پُلِ ايجاد شده بر روی ورطه، انسان را به سوی خدا و زندگی نوينی هادی ست

برونو گرونينگ خاطرنشان می سازد: "و انسان ديگر قادر به بازگشت به صراط الهی نبود، زيرا پُلی که او را با اين راه متصل می نمود، فرو ريخته بود. لذا او راه را گم کرده و آواره و سرگردان گرديد. و چون چنين بود، من پُلی ساختم، مرمتش کردم، پُلی که به صراط خُجستۀ الهی وصل است. هرگاه شما اين پل را مورد استفاده قرار دهيد، هرگاه از آن گذر کنيد، به راهی ميرسيد که الهی ست، و آن زمان شما شخصاً در ارتباط با درگاه الهی خواهيد بود، و آن وقت است که شما نيروی حقيقی و حياتخش را دريافت خواهيد نمود، و خوب و سالم و خُرسند قادر به ادامۀ زندگی خاکی خود خواهيد گرديد."

"و هر کس که بر اين پُل بگذرد ، و به خدا روی آورد، و به راه حقّ ادامه دهد، از مُشاهدات، و داده های الهی يی که تا به آن وقت قادر به ديدن و شناخت آنها نبوده، شگفت زده خواهد شد. در واقع آن جاست که شما شخصاً با خلقت و درگاه الهی ارتباط اصلی را برقرار می کنيد."

هر کس که از آموزش های برونو گرونينگ پيروی نموده و پذيرای نيروی قُدسی گردد، سَيلان شفاء را در پيکر خود دريافته، و در وجودش احساس کاملاً نوينی از حيات ايجاد می گردد. رنج و حرمان وآلام و پريشانی ها، کنار می روند، و جای خود را به سلامتی، آرامش و شادی می دهند. تازه، آن وقت است که انسان شروع به فهم اين نکته می کند که خدا داوری قَهّار که در دور دست ها، در ماورای ستارگان بر اريکه نشسته است، نيست، بلکه خالقی ست بس مهربان، که در نزد اوست و همواره مايل به کمک و ياری است. در این حالت شکافی در ميان نيست. و انسان دوباره حالتِ اَزَلی خود را در می يابد.

بازگشت بزرگ

بايد خود را از بيماری جدا نموده و به صحّت ايمان داشت

Tausende suchten die Hilfe bei Bruno Gröning am Wilhelmsplatz.

ذهناً مشغول داشتن خويش با بيماری، يعنی چسبيدن از بيماری

برونو گرونينگ به تکرار، انسان ها را به "بازگشت بزرگ" فرامی خواند، و از آنها می خواست که خوبی را در عمل پياده کرده و عادات بد و ناپسند را فرو گزارند.

او در وَهله اوّل از مردم می خواست که فکرشان را به مرض معطوف ندارند. وی مرتباً به اين نکته اشاره کرده و می گفت، بيماری فراورده شَرير است و اهریمنی است. فکر خود را با مرض مشغول داشتن، يعنی همنشين شدن با مرض يعنی چسبيدن از آن و مَسدود کردن مسير نيروی قُدسی."

انسان بايد خود را از بيماری جدا سازد، و آن را از آن خود نشمارد، بلکه در آن بدی و شرير را نهفته ببيند. "بيماری متعلق به انسان نيست"

بيماری را به برونو گرونينگ بسپاريد

برونو گرونينگ به مردم پيشنهاد می نمود که بيماری های آن ها را به دوش بکشد. "غم و آلام و امراض خود را به من بسپاريد، به من واگذاريد! شما به تنهائی از پس آنها برنمی آييد. من آنها را برای شما حمل می کنم. ولی اين سپُردن، بايد داوطلبانه باشد، من آن را نخواهم ربود!"

"هرگاه که شما مرض را رها نمائيد تا من آنرا بردارم، خوب است و مُبارک؛ امّا اگر از آن بچسبيد، آن موقع من اجازه عمل ندارم. خداوند در هفتمين فرمان از ده فرمان، می فرمايد: "تو نبايد دزدی نمائی!" هرگاه من به زور مرضی را بردارم، آنزمان گناه کرده ام. من مُجاز به دزدی نيستم. هر کس که بيماری اش را دوست می دارد، محکم آن را نگه می دارد. من مرض آن کسی را برمی دارم که قادر به فراموشی آن ست، يعنی قادر به ول کردن مرض است، نه فقط در فکر بلکه همچنين در عمل. شما بايستی گفته های مرا گوش داريد! من نمی خواهم که شما را تحت تأثير خود قرار دهم. هرگاه شما ناخوشی ها و مرض را وَل نمائيد، آنگاه من تمامی آلام شما را از وجود شما مرتفع می سازم!"

در وَهله اوّل بايستی يک تحوّل درونی در انسان صورت پذيرد

برونو گرونينگ به بازگشت باطنی انسان ها اهميت بسزائی قائل بود. اين مطلب را می توان در نقل قولی از کتاب دکتر ترامپلر(يکی از شفايافتگان وهمکاران برونو گرونينگ، خبرنگار و نويسنده) تحت عنوان "بازگشت بزرگ" بخوبی مُشاهده کرد: "من حتّی در صُحبت های خصوصی برونو گرونينگ نيز به دفعات شاهد بودم، که او مُصمّمانه می گفت که در مقابل خدا مسئوليت دارد که "شفاء از طريق نيروی محض قُدسی" را تنها به آن کسانی برساند که با نيّتی خوب خواهان زندگی در تحت فرامين الهی هستند، و آن افرادی را که از شرارت فروگزاری نمی کنند، از اين امر مُستثنی نمايد. برونو می گفت: "من اين امکان را دارم که شفايابی توده ای را بدان حدّ گُسترش بدهم، که بگويم تمام بيماران يک شهر و يا يک ديار شفاء بيابند! ولی آيا ضرر اين عمل بيش از نفع آن نخواهد بود؟ آيا در آن صورت فرومايگان از بدی روی گردان خواهند شد؟ آيا چنين افرادی از سلامتی بازيافته خود سؤ استفاده نخواهند کرد؟ در وَهله اوّل، فرد بايستی از ته دل حاضر به بازگشت و توبه باشد، بايد در اين مرحله، هر چه شيطانی ست، از خود زُدوده، و دور نمايد، و در راه خدا گام بردارد. آن زمان است که انسان لايق به دريافت شفا ست."

انسان در اوّل مريض نبود

بياناتی که ذيلاً از برونو گرونينگ می خوانيد، مطلب بالا را روشن تر نموده، و پيدايش بيماری را توضيح می دهد:

"چرا کار بدين جا کشيد، چرا می بايست انسان مريض می گشت؟ انسان در اصل مريض نبود. انسان به بدی گرايش يافت، به بدی روی آورد، و با گذشت نسل ها، فاسدتر و آلوده تر گشت. سُلطه جنگ بر روابط صلح آميز ملّت ها، مُشاجرات و خصومت های قومی و فاميلی، و نگرانی ها و پريشانی ابنأ بشر، ارمغانی جز آلام روحی نداشته است. و آلام روحی به مرور ريشه دوانيده و لاجرَم موجبات بيماری انسان ها را فراهم ساخته، و بدين سان هر فرد بر آلام روحی فرد ديگر افزوده است. مدّت هاست انسان بدآموز شده و از راه طبيعی يعنی الهی مُنحرف و دور گشته است. خيلی ها ايمان خود را به خدا از دست داده اند. و امّا هر کس که از طريق الهی انحراف يابد، از صحّت و تندرستی نيز دور می گردد."

کسی که خواهان بازيابی صحّت خود توسط برونو گرونينگ است، بايد حاضر به کناره گيری از فساد و بدی باشد. او بايد به بدی، به بيماری پشت بنمايد، از آن جدا شود، و ديگر نگويد، "آسم من"، " روماتيسم من" و الی آخر. اين کار البته ساده نيست، و مُحتاج به يک دگرگونی درونی ست. انسان بايد طرز فکر خود را اساساً تغيير بدهد. او ديگر بنايد بنا بر عادت، بيماری را قبول نمايد، بلکه بايد به صحّت پذيری معتقد شود. او بايستی اين باور را به پذيرد که حتّی آلام و بيماری های غير قابل علاج نيز قابل علاج می باشند.

به نيروی عقل نمی توان مرا فهميد

اين چه خواسته هائی ست که برونو گرونينگ از استمدادجويان دارد؟ آيا عقل و منطق در مقابل چنين درخواستی مقامت نکرده و از پذيرش آن سر باز نخواهد زد؟ چگونه مُمکن است، مفاصلی که در اثر بيماری روماتيسم تغيير شکل يافته اند، دوباره به حالت طبيعی خود بازگردند، و عضوهای مفلوج دوباره کارآئی خود را باز يابند؟ اصولاً چگونه مُمکن است درد و مرض را به برونو گرونينگ سپُرد، بدون اينکه وی دست به معالجه بزند، و بدون اينکه حتّی در باره بيماری به او شرحی داده شده باشد؟ آيا اين ادعا، اهانت به هر فرد هُشيار و متفکر نيست؟

آنچه که برونو گرونينگ عملاً از انسان ها می خواهد، تغيير بينش و بازگشت بزرگ است، که معنی آن، کنار نهادن هر نوع تفکر جهت داده شده از سوی عقل مُتّکی به علوم اکتسابی و پذيرش قدرت والا و ايمان به غيب است. حکمت و آموزش های او بر پايۀ غير از پايه های عقل گرايی مُتداول امروزی که مُتّکی به تفکرات مادی می باشند، استوار است. لذا او به کرّات می گفت: "مسلماً، مرا نمی توان تنها از روی عقل درک نمود."

عامل بيماری ها

هرگاه ارتباط با چشمه سار نيروی الهی موجود نباشد

Bruno Gröning spricht zu Kranken.

بيماری به طور اتفاقی عارض نمی شود

اکثر مردم به اين عقيده اند که بيماری چيری اتفاقی ست، و بر حسب تصادف و غير مترقّبه گريبان گير انسان می گردد. برونو گرونينگ درست برعکس اين را می گويد: "هرچه که انسان از صراط الهی - آگاهانه و يا ناآگاهانه – رويگردان بشود، بهمان قدر نيز نيروی حياتیِ کمتری در وجود خود می يابد، و اين تحليل نيروی حياتی به حّدی می رسد که عضوهای بدن آنگونه که بايد کار نمی کنند، لاجَرم عکس العمل آنها دلخواه وی نخواهد بود. او ديگر قادر نمی شود، با نيروی کافی در صحن زندگی عمل نمايد. بشر از چشمه سار نيرو بدور می افتد، و سر انجام آن گم کردن چشمه سار نيروی الهی است. او ديگر قادر به دريافت نيروی قُدسی نمی شود. و بدين سان پيکرش به اوراقی بدل می گردد."

بدين سان بين خدا و ابناء بشر شکاف عظيمی به وجود آمده است

چگونگی بازيابی سلامتی را برونو گرونينگ ذيلاً چنين توضيح می دهد: "خدا انسان را زيبا، خوب و سالم بيآفريد. و اينگونه نيز خواهان اوست. در اَزَل انسان با خدا کاملاً در ارتباط بود، عشق بود و محبّت، همخوانی بود و صحّت، وَحدَت بود و يگانگی. ولی زمانی که اوّلين انسان گوش به شريرِ مَطرود، شريری که بيرون از اين وَحدت و يگانگی می زيست، سپُرد و به گفته او عمل نمود، ارتباط بين انسان و خدا قطع گرديد، و از آنوقت بين خدا و انسان فاصله افتاد، و شکافی بس عظيم ايجاد گرديد، و انسان تنها ماند. او به تنهائی هر قدر هم سعی نمايد، هر قدر هم مؤمن باشد و عبادت کند، دير يا زود راه وی را شرير خواهد زد، و او را به قعر و تاريکی فرو خواهد کشيد. شما در زندگی به قهقرا سوق يافته ايد، در قعر قرار گرفته ايد. شما در رنجيد، با ناملايمات و دردهای ناعلاج مواجه هستيد. من به شما می گويم: از قهقرا رويگردان شويد. من شما را به بازگشتی سِتِرگ می خوانم! برخيزيد و از پستی ،از اين وَرطۀ تاريک بِدَر آئيد، و من بر روی اين ورطه، برايتان پُلی می سازم. مَسير درد و آلام را رها کنيد، و طريق الهی را برگُزينيد. در اين طريق بدبختی وجود ندارد، درد و حرمان نيست، علاج ناپذير وجود ندارد، مَسير خوبی و سعادت است. راهی ست به سوی خدا!"

آموزش های برونوگرونينگ

ياری و شفا از طريق معنوی

Bruno Gröning in einer Gemeinschaftsstunde.آموزش های برونو گرونينگ از تأثيرگذاری نيروهای معنوی بر انسان حركت ميكند. تأثيرگذاری اين نيروها به مراتب بزرگتر وشِگرف تر از آنی ست كه خيلی از انسان ها تصور ميكنند.

انسان به مثابه يک باطری ـ برای انجام تکاليف، بايستی به طور مرتّب به کسب نيروی حيات بخش بپردازد.

برونو گرونينگ انسان را با باطری مقايسه می كند. در زندگی روزمرّه، هر فردی نيروئی از خود پس داده ولی انرژی لازمه را بحدِّ لازم جايگزين آن نمی نمايد. انسانِ بی انرژی، همچون باطری خالی گشته ای است، و قادر به انجام وظايف خود نمی باشد. و سر انجام آن، ضعف اعصاب، بی رمقی، دلهره و ناسلامتی می باشد.

برونو گرونينگ، طريق كسب انرژی تازه را چنين توضيح ميدهد: دو اصل بنيادی، يعنی ايمان به خوبی و اراده و خواستاری سلامتی، شرط اَكيدِ برخورداری از انرژی تازه می باشد. امواج شفاء همواره و همه جا موجودند و انسان قادر به كسب آن ست. به اعتقاد گرونينـگ، بيماری شفاء ناپذير وجود ندارد شفايابی های گُزارش شده و مُستند پزشكی اين گفته را تأييد می نمايند. اينجا شفايابی ها از طريق معنوی به وقوع پيوسته و به پيكر خاكی برونو گرونينـگ ارتباطی ندارد.

چگونه می توان سَيَلان شفا را به بهترين وجه کسب نمود

جهت كسب سَيَلان شفا بايد كفِ دست ها را بسویِ بالا گرفت و بازوان و پاها را نبايد صـليب وار روی هم انداخت، واِلاّ مُوج شفا قطع می گردد. در اين حالت، فكر به بدی ها، ناخوشی ها و موضوعات اندوه آور تُرمُز كننده و انديشيدن به خوبی ها كمك كننده می باشد.

وقتی كه سَيَلان شفا در پيكر جاری ست، با عضو های مريض بدن تصادم نموده و در آن مكان شروع به تأثيرگذاریِ پالايشی می نمايد، كه احتمالاً درد آور خواهد بود، و اين نشان لاروبی در عضوهای ناسالم می باشد و آغاز پاكيزگی است. در اساس، چون خداوند بدیِ هيچ فردی را نمی خواهد، لذا ناخوشی به مرور زدوده شده و از بين می رود. شفا می تواند در مواقعی نيز بناگاه حاصل شود. موضوعی كه در اين مورد ضرورت تامّ دارد، اين است كه انسان ديگر نبايد فكر خود را مشغول مرض و ناخوشی ها نمايد، بلكه بايد در اين باور راسخ بماند كه برای خداوند قادر متعال علاج ناپذير وجود ندارد.

دوستان برونو گرونينگ جهت حفظ و ادامۀ سلامتی هر روز به كسب سَيَلان شفا می پردازند. پيكر سالم اساس همنوائی با خود و با همنوعان و با طبيعت را تشکيل می دهد.

برو نوگرونينگ به انسان ها آموزشی به ارمغان دارد

هدف آموزش های برونو گرونينگ رهنمونی انسان ناخوش بسوی سلامتی و شادابی ست، انسانی رها گشته از دردها وآلام های روحی و جسمی.

در اين مورد برونو می گويد:" آموزش من حکمت پُرحاصلی ست، که تا به حال با پيروی از آن، خيلی از دوستان موفق و کامياب بوده اند. با پذيرش و پيروی ازاين حکمت، بينش و طرز زندگی اين دوستان مُتحوّل گشته و حتی در بسياری از موارد منتهی به شفا يابی بوده است."

تمام همّ برونو گرونينگ متوجّه يک هدف بود: ياری به دردمندان و درماندگان. او به آنان حکمت زندگی می آموخت؛ حکمتی که بر نظريات و تفکرات و کنکاش های علوم مدرسه ای پايه گزاری نگشته بود، بلکه از علمی معنوی، لَدُنی و کرامتی نشأت می گرفت. هرکس که به اين آموزش ها به پردازد، به زودی وُسعت و ژَرفای آن را دريافته، و متوجّه خواهد شد که پهنه اين آموزش و حکمت از حدود شفايابی صِرف بسی فراتر است، زيرا انسان نه فقط نايل به شفا جسمانی می گردد بلکه صحّت روحی را نيز صاحب می گردد. او به انسان ها ندا می داد، که خوبی را باور داشته باشند، و همواره از خوبی پيروی کرده و خوبی را سرمشق اعمال خود سازند. مبنای حکمت او محبّت به همنوع می باشد.

فیلم مستند

فیلم مستند:
"پدیده برونو گرونینگ"

برنامه سینماها در شهرهای بی شمار دنیا

چاپخانه گرته هویزلر

چاپخانه گرته هویزلر:
مجموعه بزرگی از کتاب ها، مجلات، سی/دی ، دی وی دی و تقویم

fwd

دانشمندان به گفتگو می نشیند: دیدگاه های جالب در مورد طریقه برونو گرونینگ