آزادی اختيار
انسان در اعتقاد به بيماری و يا سلامتی تام الاختيار است
کشمکش های درونی
در پروسۀ شفايابی، موقع بروز درد، قبول آن بعنوان رِگِلونگ Regelungen (دردهای تعديلی)هميشه ساده و راحت نيست. خيلی ها مُتردِّد شده و از خود می پرسند: آيا دردها، دردهای تعديلی(رِگِلونگ) هستند، و يا اينکه نشان بُروز دوباره بيماری ست؟ کشمکش درونی، نبردی بر سر ايمان و اعتقاد آغاز می گردد. دريافت سلامتی، و رَوَند و زمان دريافت آن منوط به سرانجام اين کشکمش ها است. در اين جا اعتقاد فرد تعيين کننده است؛ رفتن به زير بار افکار حاملِ بيماری و يا اينکه اعتقاد راسخ به افکار حاوی سلامتی و پايداری در آن. اگر فرد به افکاری که در حول و حوش بيماری سير می کنند، پايبند بماند، بيماری را نگه خواهد داشت، و اما اگر در نگه داری باور خود به سلامتی پيروز شود، مسير صحّت را باز نموده، و سلامتی را دريافت خواهد داشت. تصميم گيرنده، خود انسان است.
هيچ فردی را نمی توان به پذيرائی شفاء وادار ساخت، انسان در تصميم گيری خود آزاد است
اين يکی از نُکاتِ اساسی آموزش های برونو گرونينگ است. او همواره به اين نکته اشاره نموده و تأکيد می کرد، که انسان صاحب اراده و اختيار است، و اين بزرگترين هديۀ الهی به يک موجود زنده می باشد. او موجوديّت انسان را از پايگاه محتوميّت، به مقام حُريّت ارتقاء می دهد، انسانی که مجبور به پيروی از اوامر نيست، بلکه او را امکان عدول از قوانين الهی نيز داده شده است.
برونو گرونينگ به آزادی اراده انسان ها، احترام خاصّی قائل است. بدين خاطر، او فقط به کسانی کمک ميکند، که حاضر به دريافت کمک، و کسب سلامتی از سوی او هستند. او خود را تنها به برداشتن آنچيزهائی مُجاز ميداند، که انسان آزادنه و با طيب خاطر به او واگذار می کنند. او می گفت، هر کس که از بيماری بچسبد، هميشه به آن فکر کرده، و از آن سخن گويد، انتظارات او در امر دريافت سلامتی، بيهوده خواهد بود. او همچنين می گفت: "من به انسان در يافتنِ مسير خوبی کمک می نمايم، مَدد می رسانم، ولی من نه مُجاز به تصميم گيری از عوض او هستم، و نه او را مجبور به رفتن بسوی خوبی می نمايم. هر کس بايستی راه خود را شخصاً معيّن کند."
"Regelungen" (دردهای تعديلی)
پالايش و نظافت جسمی می تواند در وَهلۀ های نخستينِ شفايابی، با درد همراه باشد
امور تعديلی بخشی از روندِ لاروبی و نظافت محسوب می شود
بعضی از افراد در حين کسب هَيل اِشتِروم Heilstrom (سَيَلانِ شفاء) احساس درد می نمايند. برونو گرونينگ اين پديده را "رگِلونگ"(دردهای تعديلی) می ناميد. اين دردهای تعديلی نشان تحوُّلاتی ست که در پيکر انسان شروع گشته است. دردهای تعديلی قابل قياس با دردهای بيماری نيست. اين دردها را هيل اِشتِروم موجب می گردد، و بيانگر لاروبی و پالايش عضوهای بيمار است. دکتر کُورت ترامپلر(يکی از شفايافتگان و همکار قبلی برونو گرونينگ، نويسنده و خبرنگار)، در اين مورد می گويد: "غالباً دردهای تعديلی موجب نا آرامی و آشفتگی استمدادجويان می گردد. بُروز دردهای تعديلی در اغلب موارد، لازم و ضروری می باشد. خيلی وقت ها، کسانی هستند که با بُروز دردهای تعديلی، با اين تصوّر که بيماری دوباره عود نموده است، دچار ترس و واهمه شده و می گويند، وضع من وخيم تر شده، زيرا که دردها شدّت بيشتری يافته است، و بايد دوباره به پزشک مراجعه بکنم. برونو گرونينگ می گويد: "بدين جهت من از شما می خواهم که مُراقب باشيد، و موقع بروز دردهای تعديلی صبر و تحمُّل داشته باشيد، زيرا هيچ اتفاق ناگواری رُخ نمی دهد، بلکه اين فقط نشان شفايابی انسان است."
دردهای تعديلی می تواند شکل و حالت های مختلفی داشته باشد. امکان دارد که دردهای تعديلی عيناً نظير دردهای دوران بيماری باشد، و يا حتّی شديدتر از آن، و يا اينکه کاملاً حالت ديگری را دارا باشد. به علت ويژگی های فردی انسان ها، عکس العمل آن ها نيز در مقابل هَيل اِشتِروم مُتفاوت است.
از دردهای تعديلی گزيری نيست. اين دردها، بخشی از روند شفايابی را تشکيل می دهند، روندی که در آن ناپاکی ها و بيماری بطريق روحی و معنوی از تن انسان زُدوده می شود.
جريان رِگِلونگ(دردهای تعديلی)
برونو گرونينگ جهت روشن نمودن پديدهِ "رِگِلونگ" (دردهای تعديلی)، کوزۀ شيرِ آلوده را مثال می آورد. او می پرسيد، چه بايد کرد، هر گاه که بخواهيم شير تازه در کوزه داشته باشيم؟ جواب آن کاملاً روشن است: اوّل بايد شير فاسد را بيرون بريزيم، سپس کوزه را شُسته و از کثافات پاک نمائيم. حال هرگاه بدن انسان را به کوزه تشبيه کرده، و مرض را به شير فاسد، و شير تازه را صحّت فرض نمائيم، بايد در وَهلۀ اوّل، ذهناً، مرض را از خود دور بسازيم( شير فاسد را بيرون بريزيم)، تا امکان پاک کردن و تميز نمودن بدن(کوزه)، يعنی زُدودن مرض(کثافات) را فراهم بيآوريم. عمل کثافت زدائی همان رِگِلونگ است که معمولاً با دردهای گُذرا همراه می باشد. تازه اکنون می توان در کوزۀ پاک شده، شير تازه را ريخت - بدين منوال، سلامتی جايگزين مرض می گردد.
او در يک مثال ديگر، انسان را به ظرف ميوه تشبيه می کند: شما ظرف پُر از ميوه ای را در نظر بگيريد که روزهای مُتمادی، بدون اينکه به آن رسيدگی بشود، و يا بدون اينکه کسی طرز مواظبت از آن را بلد باشد، در گوشه ای مانده و ميوه ها پوسيده و خراب شده باشند. اين ميوه ها ديگر قابل خوردن نمی باشند. حالا اگر کسی برايتان ميوه سالم و تازه بيآورد، و شما ميوۀ تَر و تازه را در همان ظرفی که هنوز حاوی ميوه های پوسيده و گنديده است، بچينيد، بسيار نابجا و نامعقول خواهد بود زيرا که ميوه های تازه نيز بزودی خراب و نا مطبوع خواهند شد. حال اگر شما خواهان ميوۀ خوب و سالم هستيد، بايستی اوّل ميوۀ ناسالم را به دور بريزيد، و سپس ظرف را شسته و تميز نمائيد، و بعد از آن ميوه تازه و سالم را در آن ظرف قرار بدهيد. شما ظرف را با پيکرتان مُقايسه کنيد، و ميوۀ فاسد را امراض موجود در آن فرض نموده، و سلامتی را ميوۀ خوب و تازه ای که امّيد دريافت آنرا داريد. ولی تا زمانی که شما بدی را طرد نکنيد، و خود را با مرض مشغول بداريد، دريافت سلامتی برايتان مُمکن نخواهد بود."
"Einstellen" (اَين اِشتِلِن - مُراقبه)
طرز نشستن درست و حالت صحيح روحی جهت پذيرائی از سَيَلان شفاء قُدسی(هَيل اِشتروم)
برونو گرونينگ آن نيروی معنوی را که موجب شفا می گردد Heilstrom (سَيَلان شفاء - هَيل اشتروم) می نامد، و گاهاً نيز به جای آن از واژه های "امواج شفاء " و نيروی قُدسی استفاده می کند. چگونه می توان هَيل اشتروم (سيلان شفاء) را دريافت نمود، و خود را در جريان نيروی قُدسی قرار داد؟ برونو گرونينگ به استمدادجويان، طرز نشستن زيرين را توصيه ميکند: پاها را نبايد روی هم انداخت، و دست ها نيز نبايد ضربدری و صليب وار روی هم ديگر قرار بگيرند. دست ها به حالت دعا( کف دست بسمت بالا) روی پاها نهاده می شود. بموازات اين امور ظاهری، بايستی همه افکار مزاحم و ناپسند را طرد کرده و توجُّه خود را متمرکز رخدادهائی نمود که در بدن به جريان افتاده اند. آزادمنشی، و ايمان و اعتقاد باطنی شرط بنيادی ست. بدين منوال انسان می تواند نيروی شفابخش را دريافت و در پيکر خويش تجربه نمايد. برونو گزونينگ می گفت: "خداوند، به ما همۀ خوبی ها را ارزانی داشته است، ما فقط می بايد آنچه را که پروردگار متعال از برای ما ارزانی می دارد، پذيرا باشيم، و به کسب آن به پردازيم. پس، شروع کنيد!"
او اهميّت نشستن صحيح را چنين بيان ميکند: "آنانی هم که پيکری سالم و با تحرُّک دارند، اغلب بر حسب عادت، اعضاء بدن را در حال انقباض نگه می دارند. پا روی پا انداختن، جزو اين عادات است. کج نشستن از عادات نا صحيح است. آدم اگر نتواند در زندگی روزمره، همواره اصول درست نشستن را رعايت نمايد، قابل اغماض است، ولی وقتی که به دريافت خوبی های درگاه باری تعالی اراده می کند، طرز نشست نادرست جايز نيست. فرد طالب بايد با پيکری آزاد، با دست هائی باز، با دست هائی خالی به کسب اين نيرو بنشيند، و يا بايستاد."
دکتر کُورت ترامپلِر در کتاب "بازگشت بزرگ" می نويسد: "علاوه[...] بر آماده نمودن روحی و معنوی خود جهت کسب سَيَلانِ شفاء، رعايت يک نقطه به ظاهر کوچک اهميّت بسزائی دارد. انسان بايد حدالمقدور پشت خود را به چيزی تکيه ندهد، پاها و دست ها را روی هم نياندازد. بنا بر اعتقاد برونو گرونينگ، تماس دست ها باعث اختلال و قطع جريان در قسمت بالا تنه می گردد، و تماس پاها نيز موجب همان مضرّات در بخش پائينی بدن ميگردد. هر کس که موقع کسب نيروی الهی، از روی عادت پيوسته اين اشتباه را بکند، نه فقط نفعی نخواهد برد، بلکه در درازمُدّت، امکان دارد که فرد به امراض ناگواری دچار آيد."
توجُّه خاص به آنچه در بدن احساس می شود
کسب آگاهانه نيروی مذکور را برونو گرونينگ "اَين اشتِلِن" می خواند. انسان در اين حالت مُراقب احوال خويش است. جهت اين کار، زمان و مکان نقشی ندارند. مهم اين است که انسان افکار مزاحم را از خود طرد نمايد، آرامش يابد، و در آن حال توجّه خود را به جرياناتی که در پيکرش به جريان افتاده است، معطوف دارد. برونو گرونينک هميشه از مستمعان خود، از احساس های حاصله در پيکرشان پرسش می نمود.
" در اينجا شما بايد "اَين اِشتِلِن" را فقط و فقط از برای کسب ارسالات حقيقی الهی بکار به بنديد. چگونگی کسب اين نيروی قُدسی را خود شما شخصاً دريافته، و متوجّه آن خواهيد شد. باز اين مطلب را تکرار می کنم، که شما وقتی نائل به کسب آن می گرديد، که حقيقتاً به پيکر خود توجّه نموده و دقّت کنيد که چه اتفاقاتی در آن روی ميدهد، به دور و بر توجّه خود را معطوف نداريد، دقّت تان فقط به پيکرتان باشد!"
هر فردی می تواند هَيل اِشتِروم(سَيَلان شفاء) را در وجود خود احساس بکند. بعضی آنرا بصورت کزکزی احساس می کنند، بعضی در آن حالت سردشان می شود، و يا بعضی ديگر گرمشان می شود، و در بعضی با لرز و ارتعاش همراه است. بدين ترتيب، هَيل اِشتِروم(سيلان شفاء)، می تواند در افراد مختلف با واکنش های گوناگون همراه باشد.
"Heilstrom" (سَـيَلانِ شفاء )
نيروی حياتی از چشمه سار لايزال الهی
گرونينگ بعنوان "ترانسفورماتور" بين "نيروگاه" يعنی درگاه الهی و "لامپ" يعنی انسان
برونو گرونينگ خويشتن را واسط نيروئی غيبی و معنوی معرفی می نمود، نيروئی که مستقيماً از سوی خدا می باشد و شفاء دهنده است. او اين نيروی قُدسی را "هَيل اِشتِرم"(سَيَلان شفاء) می ناميد.
برونو گرونينگ برای توضيح سَيَلان شفاء، از تمثيلات سود می جُست. وی منبع اصلی سَيَلان شفاء را به نيروگاه برق تشبيه کرده، و انسان ها را به لامپ. لامپ زمانی می تواند کاربُردی که از برای آن ساخته شده است، داشته باشد، که با منبع برق مُتّصل باشد. حيات انسان در تحت نظام الهی وقتی مُيسّر است، که او از طريق نيروی قُدسی تغديه شود. برونو گرونينگ به خود نقش يک "ترانسفورماتور" را قائل بود. او بدين سان نيروی والای قُدسی را بر حسب نياز و امکان پذيرائی هر فرد طالب، قسمت و پخش می نمود. او قادر به کسب بی حدّ اين نيرو بود. بدين سان می توانست هزاران نفر را در آن واحد از نيروی قُدسی مُستفيض نمايد، مثلاً درترابرهوف ـ روزنهَيم هزاران نفر قادر به احساس و دريافت اين نيرو گشتند، و در آنِ واحد تعداد کثيری از آنها نائل به شفاء گرديدند.
زمانی که ارتباط انسان با درگاه الهی پاره گشت
برونو گرونينگ می گفت، در اَزَل بين خدا(فرستنده نيرو) و انسان(دريافت کننده نيرو) ارتباط مستقيم برقرار بود. انسان ها در روی زمين در هماهنگی کامل با خالق خود می زيستند. انسان زمانی که روی خود از خدا بگردانيد، همان دَم از نظام الهی بيرون افتاده و با رنج و حرمان روبرو گشت. رابطه انسان با خالقش قطع گرديد. به مرور شکاف ايجاد شده چنان عُمقی يافت که انسان به تنهائی قادر نبود پُلی بر روی آن بنا کند.
پُلِ ايجاد شده بر روی ورطه، انسان را به سوی خدا و زندگی نوينی هادی ست
برونو گرونينگ خاطرنشان می سازد: "و انسان ديگر قادر به بازگشت به صراط الهی نبود، زيرا پُلی که او را با اين راه متصل می نمود، فرو ريخته بود. لذا او راه را گم کرده و آواره و سرگردان گرديد. و چون چنين بود، من پُلی ساختم، مرمتش کردم، پُلی که به صراط خُجستۀ الهی وصل است. هرگاه شما اين پل را مورد استفاده قرار دهيد، هرگاه از آن گذر کنيد، به راهی ميرسيد که الهی ست، و آن زمان شما شخصاً در ارتباط با درگاه الهی خواهيد بود، و آن وقت است که شما نيروی حقيقی و حياتخش را دريافت خواهيد نمود، و خوب و سالم و خُرسند قادر به ادامۀ زندگی خاکی خود خواهيد گرديد."
"و هر کس که بر اين پُل بگذرد ، و به خدا روی آورد، و به راه حقّ ادامه دهد، از مُشاهدات، و داده های الهی يی که تا به آن وقت قادر به ديدن و شناخت آنها نبوده، شگفت زده خواهد شد. در واقع آن جاست که شما شخصاً با خلقت و درگاه الهی ارتباط اصلی را برقرار می کنيد."
هر کس که از آموزش های برونو گرونينگ پيروی نموده و پذيرای نيروی قُدسی گردد، سَيلان شفاء را در پيکر خود دريافته، و در وجودش احساس کاملاً نوينی از حيات ايجاد می گردد. رنج و حرمان وآلام و پريشانی ها، کنار می روند، و جای خود را به سلامتی، آرامش و شادی می دهند. تازه، آن وقت است که انسان شروع به فهم اين نکته می کند که خدا داوری قَهّار که در دور دست ها، در ماورای ستارگان بر اريکه نشسته است، نيست، بلکه خالقی ست بس مهربان، که در نزد اوست و همواره مايل به کمک و ياری است. در این حالت شکافی در ميان نيست. و انسان دوباره حالتِ اَزَلی خود را در می يابد.
بازگشت بزرگ
بايد خود را از بيماری جدا نموده و به صحّت ايمان داشت
ذهناً مشغول داشتن خويش با بيماری، يعنی چسبيدن از بيماری
برونو گرونينگ به تکرار، انسان ها را به "بازگشت بزرگ" فرامی خواند، و از آنها می خواست که خوبی را در عمل پياده کرده و عادات بد و ناپسند را فرو گزارند.
او در وَهله اوّل از مردم می خواست که فکرشان را به مرض معطوف ندارند. وی مرتباً به اين نکته اشاره کرده و می گفت، بيماری فراورده شَرير است و اهریمنی است. فکر خود را با مرض مشغول داشتن، يعنی همنشين شدن با مرض يعنی چسبيدن از آن و مَسدود کردن مسير نيروی قُدسی."
انسان بايد خود را از بيماری جدا سازد، و آن را از آن خود نشمارد، بلکه در آن بدی و شرير را نهفته ببيند. "بيماری متعلق به انسان نيست"
بيماری را به برونو گرونينگ بسپاريد
برونو گرونينگ به مردم پيشنهاد می نمود که بيماری های آن ها را به دوش بکشد. "غم و آلام و امراض خود را به من بسپاريد، به من واگذاريد! شما به تنهائی از پس آنها برنمی آييد. من آنها را برای شما حمل می کنم. ولی اين سپُردن، بايد داوطلبانه باشد، من آن را نخواهم ربود!"
"هرگاه که شما مرض را رها نمائيد تا من آنرا بردارم، خوب است و مُبارک؛ امّا اگر از آن بچسبيد، آن موقع من اجازه عمل ندارم. خداوند در هفتمين فرمان از ده فرمان، می فرمايد: "تو نبايد دزدی نمائی!" هرگاه من به زور مرضی را بردارم، آنزمان گناه کرده ام. من مُجاز به دزدی نيستم. هر کس که بيماری اش را دوست می دارد، محکم آن را نگه می دارد. من مرض آن کسی را برمی دارم که قادر به فراموشی آن ست، يعنی قادر به ول کردن مرض است، نه فقط در فکر بلکه همچنين در عمل. شما بايستی گفته های مرا گوش داريد! من نمی خواهم که شما را تحت تأثير خود قرار دهم. هرگاه شما ناخوشی ها و مرض را وَل نمائيد، آنگاه من تمامی آلام شما را از وجود شما مرتفع می سازم!"
در وَهله اوّل بايستی يک تحوّل درونی در انسان صورت پذيرد
برونو گرونينگ به بازگشت باطنی انسان ها اهميت بسزائی قائل بود. اين مطلب را می توان در نقل قولی از کتاب دکتر ترامپلر(يکی از شفايافتگان وهمکاران برونو گرونينگ، خبرنگار و نويسنده) تحت عنوان "بازگشت بزرگ" بخوبی مُشاهده کرد: "من حتّی در صُحبت های خصوصی برونو گرونينگ نيز به دفعات شاهد بودم، که او مُصمّمانه می گفت که در مقابل خدا مسئوليت دارد که "شفاء از طريق نيروی محض قُدسی" را تنها به آن کسانی برساند که با نيّتی خوب خواهان زندگی در تحت فرامين الهی هستند، و آن افرادی را که از شرارت فروگزاری نمی کنند، از اين امر مُستثنی نمايد. برونو می گفت: "من اين امکان را دارم که شفايابی توده ای را بدان حدّ گُسترش بدهم، که بگويم تمام بيماران يک شهر و يا يک ديار شفاء بيابند! ولی آيا ضرر اين عمل بيش از نفع آن نخواهد بود؟ آيا در آن صورت فرومايگان از بدی روی گردان خواهند شد؟ آيا چنين افرادی از سلامتی بازيافته خود سؤ استفاده نخواهند کرد؟ در وَهله اوّل، فرد بايستی از ته دل حاضر به بازگشت و توبه باشد، بايد در اين مرحله، هر چه شيطانی ست، از خود زُدوده، و دور نمايد، و در راه خدا گام بردارد. آن زمان است که انسان لايق به دريافت شفا ست."
انسان در اوّل مريض نبود
بياناتی که ذيلاً از برونو گرونينگ می خوانيد، مطلب بالا را روشن تر نموده، و پيدايش بيماری را توضيح می دهد:
"چرا کار بدين جا کشيد، چرا می بايست انسان مريض می گشت؟ انسان در اصل مريض نبود. انسان به بدی گرايش يافت، به بدی روی آورد، و با گذشت نسل ها، فاسدتر و آلوده تر گشت. سُلطه جنگ بر روابط صلح آميز ملّت ها، مُشاجرات و خصومت های قومی و فاميلی، و نگرانی ها و پريشانی ابنأ بشر، ارمغانی جز آلام روحی نداشته است. و آلام روحی به مرور ريشه دوانيده و لاجرَم موجبات بيماری انسان ها را فراهم ساخته، و بدين سان هر فرد بر آلام روحی فرد ديگر افزوده است. مدّت هاست انسان بدآموز شده و از راه طبيعی يعنی الهی مُنحرف و دور گشته است. خيلی ها ايمان خود را به خدا از دست داده اند. و امّا هر کس که از طريق الهی انحراف يابد، از صحّت و تندرستی نيز دور می گردد."
کسی که خواهان بازيابی صحّت خود توسط برونو گرونينگ است، بايد حاضر به کناره گيری از فساد و بدی باشد. او بايد به بدی، به بيماری پشت بنمايد، از آن جدا شود، و ديگر نگويد، "آسم من"، " روماتيسم من" و الی آخر. اين کار البته ساده نيست، و مُحتاج به يک دگرگونی درونی ست. انسان بايد طرز فکر خود را اساساً تغيير بدهد. او ديگر بنايد بنا بر عادت، بيماری را قبول نمايد، بلکه بايد به صحّت پذيری معتقد شود. او بايستی اين باور را به پذيرد که حتّی آلام و بيماری های غير قابل علاج نيز قابل علاج می باشند.
به نيروی عقل نمی توان مرا فهميد
اين چه خواسته هائی ست که برونو گرونينگ از استمدادجويان دارد؟ آيا عقل و منطق در مقابل چنين درخواستی مقامت نکرده و از پذيرش آن سر باز نخواهد زد؟ چگونه مُمکن است، مفاصلی که در اثر بيماری روماتيسم تغيير شکل يافته اند، دوباره به حالت طبيعی خود بازگردند، و عضوهای مفلوج دوباره کارآئی خود را باز يابند؟ اصولاً چگونه مُمکن است درد و مرض را به برونو گرونينگ سپُرد، بدون اينکه وی دست به معالجه بزند، و بدون اينکه حتّی در باره بيماری به او شرحی داده شده باشد؟ آيا اين ادعا، اهانت به هر فرد هُشيار و متفکر نيست؟
آنچه که برونو گرونينگ عملاً از انسان ها می خواهد، تغيير بينش و بازگشت بزرگ است، که معنی آن، کنار نهادن هر نوع تفکر جهت داده شده از سوی عقل مُتّکی به علوم اکتسابی و پذيرش قدرت والا و ايمان به غيب است. حکمت و آموزش های او بر پايۀ غير از پايه های عقل گرايی مُتداول امروزی که مُتّکی به تفکرات مادی می باشند، استوار است. لذا او به کرّات می گفت: "مسلماً، مرا نمی توان تنها از روی عقل درک نمود."
عامل بيماری ها
هرگاه ارتباط با چشمه سار نيروی الهی موجود نباشد
بيماری به طور اتفاقی عارض نمی شود
اکثر مردم به اين عقيده اند که بيماری چيری اتفاقی ست، و بر حسب تصادف و غير مترقّبه گريبان گير انسان می گردد. برونو گرونينگ درست برعکس اين را می گويد: "هرچه که انسان از صراط الهی - آگاهانه و يا ناآگاهانه – رويگردان بشود، بهمان قدر نيز نيروی حياتیِ کمتری در وجود خود می يابد، و اين تحليل نيروی حياتی به حّدی می رسد که عضوهای بدن آنگونه که بايد کار نمی کنند، لاجَرم عکس العمل آنها دلخواه وی نخواهد بود. او ديگر قادر نمی شود، با نيروی کافی در صحن زندگی عمل نمايد. بشر از چشمه سار نيرو بدور می افتد، و سر انجام آن گم کردن چشمه سار نيروی الهی است. او ديگر قادر به دريافت نيروی قُدسی نمی شود. و بدين سان پيکرش به اوراقی بدل می گردد."
بدين سان بين خدا و ابناء بشر شکاف عظيمی به وجود آمده است
چگونگی بازيابی سلامتی را برونو گرونينگ ذيلاً چنين توضيح می دهد: "خدا انسان را زيبا، خوب و سالم بيآفريد. و اينگونه نيز خواهان اوست. در اَزَل انسان با خدا کاملاً در ارتباط بود، عشق بود و محبّت، همخوانی بود و صحّت، وَحدَت بود و يگانگی. ولی زمانی که اوّلين انسان گوش به شريرِ مَطرود، شريری که بيرون از اين وَحدت و يگانگی می زيست، سپُرد و به گفته او عمل نمود، ارتباط بين انسان و خدا قطع گرديد، و از آنوقت بين خدا و انسان فاصله افتاد، و شکافی بس عظيم ايجاد گرديد، و انسان تنها ماند. او به تنهائی هر قدر هم سعی نمايد، هر قدر هم مؤمن باشد و عبادت کند، دير يا زود راه وی را شرير خواهد زد، و او را به قعر و تاريکی فرو خواهد کشيد. شما در زندگی به قهقرا سوق يافته ايد، در قعر قرار گرفته ايد. شما در رنجيد، با ناملايمات و دردهای ناعلاج مواجه هستيد. من به شما می گويم: از قهقرا رويگردان شويد. من شما را به بازگشتی سِتِرگ می خوانم! برخيزيد و از پستی ،از اين وَرطۀ تاريک بِدَر آئيد، و من بر روی اين ورطه، برايتان پُلی می سازم. مَسير درد و آلام را رها کنيد، و طريق الهی را برگُزينيد. در اين طريق بدبختی وجود ندارد، درد و حرمان نيست، علاج ناپذير وجود ندارد، مَسير خوبی و سعادت است. راهی ست به سوی خدا!"
آموزش های برونوگرونينگ
ياری و شفا از طريق معنوی
آموزش های برونو گرونينگ از تأثيرگذاری نيروهای معنوی بر انسان حركت ميكند. تأثيرگذاری اين نيروها به مراتب بزرگتر وشِگرف تر از آنی ست كه خيلی از انسان ها تصور ميكنند.
انسان به مثابه يک باطری ـ برای انجام تکاليف، بايستی به طور مرتّب به کسب نيروی حيات بخش بپردازد.
برونو گرونينگ انسان را با باطری مقايسه می كند. در زندگی روزمرّه، هر فردی نيروئی از خود پس داده ولی انرژی لازمه را بحدِّ لازم جايگزين آن نمی نمايد. انسانِ بی انرژی، همچون باطری خالی گشته ای است، و قادر به انجام وظايف خود نمی باشد. و سر انجام آن، ضعف اعصاب، بی رمقی، دلهره و ناسلامتی می باشد.
برونو گرونينگ، طريق كسب انرژی تازه را چنين توضيح ميدهد: دو اصل بنيادی، يعنی ايمان به خوبی و اراده و خواستاری سلامتی، شرط اَكيدِ برخورداری از انرژی تازه می باشد. امواج شفاء همواره و همه جا موجودند و انسان قادر به كسب آن ست. به اعتقاد گرونينـگ، بيماری شفاء ناپذير وجود ندارد شفايابی های گُزارش شده و مُستند پزشكی اين گفته را تأييد می نمايند. اينجا شفايابی ها از طريق معنوی به وقوع پيوسته و به پيكر خاكی برونو گرونينـگ ارتباطی ندارد.
چگونه می توان سَيَلان شفا را به بهترين وجه کسب نمود
جهت كسب سَيَلان شفا بايد كفِ دست ها را بسویِ بالا گرفت و بازوان و پاها را نبايد صـليب وار روی هم انداخت، واِلاّ مُوج شفا قطع می گردد. در اين حالت، فكر به بدی ها، ناخوشی ها و موضوعات اندوه آور تُرمُز كننده و انديشيدن به خوبی ها كمك كننده می باشد.
وقتی كه سَيَلان شفا در پيكر جاری ست، با عضو های مريض بدن تصادم نموده و در آن مكان شروع به تأثيرگذاریِ پالايشی می نمايد، كه احتمالاً درد آور خواهد بود، و اين نشان لاروبی در عضوهای ناسالم می باشد و آغاز پاكيزگی است. در اساس، چون خداوند بدیِ هيچ فردی را نمی خواهد، لذا ناخوشی به مرور زدوده شده و از بين می رود. شفا می تواند در مواقعی نيز بناگاه حاصل شود. موضوعی كه در اين مورد ضرورت تامّ دارد، اين است كه انسان ديگر نبايد فكر خود را مشغول مرض و ناخوشی ها نمايد، بلكه بايد در اين باور راسخ بماند كه برای خداوند قادر متعال علاج ناپذير وجود ندارد.
دوستان برونو گرونينگ جهت حفظ و ادامۀ سلامتی هر روز به كسب سَيَلان شفا می پردازند. پيكر سالم اساس همنوائی با خود و با همنوعان و با طبيعت را تشکيل می دهد.
برو نوگرونينگ به انسان ها آموزشی به ارمغان دارد
هدف آموزش های برونو گرونينگ رهنمونی انسان ناخوش بسوی سلامتی و شادابی ست، انسانی رها گشته از دردها وآلام های روحی و جسمی.
در اين مورد برونو می گويد:" آموزش من حکمت پُرحاصلی ست، که تا به حال با پيروی از آن، خيلی از دوستان موفق و کامياب بوده اند. با پذيرش و پيروی ازاين حکمت، بينش و طرز زندگی اين دوستان مُتحوّل گشته و حتی در بسياری از موارد منتهی به شفا يابی بوده است."
تمام همّ برونو گرونينگ متوجّه يک هدف بود: ياری به دردمندان و درماندگان. او به آنان حکمت زندگی می آموخت؛ حکمتی که بر نظريات و تفکرات و کنکاش های علوم مدرسه ای پايه گزاری نگشته بود، بلکه از علمی معنوی، لَدُنی و کرامتی نشأت می گرفت. هرکس که به اين آموزش ها به پردازد، به زودی وُسعت و ژَرفای آن را دريافته، و متوجّه خواهد شد که پهنه اين آموزش و حکمت از حدود شفايابی صِرف بسی فراتر است، زيرا انسان نه فقط نايل به شفا جسمانی می گردد بلکه صحّت روحی را نيز صاحب می گردد. او به انسان ها ندا می داد، که خوبی را باور داشته باشند، و همواره از خوبی پيروی کرده و خوبی را سرمشق اعمال خود سازند. مبنای حکمت او محبّت به همنوع می باشد.
Quotations
Core statements from lectures of Bruno Gröning
Trust and believe, the divine power helps and heals.
Bruno Gröning
The greatest doctor of all mankind is and remains our Lord God!
Bruno Gröning
No human being can heal, it is always only the One, God!
Bruno Gröning
Nothing is impossible for God!
Bruno Gröning
God has created the human being to be beautiful, good and healthy. That is how He wants him to be.
Bruno Gröning
Originally, people were totally connected to God; there was only love, harmony and health, it was all one.
Bruno Gröning
Illness does not belong to man.
Bruno Gröning
To be rich means to be healthy.
Bruno Gröning
Money is mighty. Health is almighty.
Bruno Gröning
If you want to have your health, then stop all the complaints! Speaking complaints leads to failure.
Bruno Gröning
You cannot serve two masters, not evil on one side and God on the other side!
Bruno Gröning
What you take in, what you accept, that is what you have. If you always only took in the good, and put evil aside, you would always have the good.
Bruno Gröning
A person acts according to their will. As the will, so the thought. The thought moves a person to action.
Bruno Gröning
Your thoughts form your life, the way you live it.
Bruno Gröning
In order to take in just one thought, a person needs power, he needs energy, and that is why he has to really always make sure that he takes in new energy daily.
Bruno Gröning
Whoever abandons God, is abandoned. Whoever holds onto God, holds onto themselves. Where his connection to God does not hold, he falls.
Bruno Gröning
Being connected to God – this is everything!
Bruno Gröning
If you want to experience the divine, you have to strive for it.
Bruno Gröning
Back to nature! Back to our Lord God! Back to the belief in the goodness in man!
Bruno Gröning
The good can only be proven by deeds. Let deeds speak.
Bruno Gröning
Everyone forges their own destiny, for man will reap what he sows.
Bruno Gröning
Put hatred and envy aside, because you live the way you are. Hatred and envy bring about quarrels and arguments.
Bruno Gröning
A noble person thinks about duty. A person with low-level thoughts thinks about profit.
Bruno Gröning
Spirit rules matter.
Bruno Gröning
Continuous good overcomes evil.
Bruno Gröning
Never lose heart even if you have already been told: we cannot help anymore. That gives me the most pleasure, where help has already failed.
Bruno Gröning
Whoever has been granted help should thank the Lord God for it, not the little Gröning. I am nothing, our Lord God is everything!
Bruno Gröning
My activities and work serve only to guide all people on this Earth back onto the true path, onto the divine path again. This is the great turnaround.
Bruno Gröning
Go from the path of suffering to the divine path! On that path there is no misfortune, no pain, no incurable, everything is good there. This path leads back to God!
Bruno Gröning
Please, please do not be gullible! Today I say as I always do, "You don’t have to believe what I say!" I do not demand it. But you have one duty: to convince yourself of it!
Bruno Gröning
There are many things that cannot be explained, but nothing that cannot happen.
Bruno Gröning
Man is a creature of love. What has been created in love, can only live in love. (Love is God).
Bruno Gröning
Love life - God! God is everywhere.
Bruno Gröning
نظرچند شاهد در باره برونو گرونينگ
نظريۀ افراد سر شناس در مورد شخص گرونينگ
|
"آقای گرونينگ پديده ايست استثنائی، و قابل گنجانيدن در هيچ کدام از مکتب های روانشناسی و يا روانکاوی نمی باشد. به عقيده من وی عميقاً فرد مؤمنی بود. مردی وارسته، فروتن، قابل اعتماد، خيرخواه، کمک رسان و پاک طينت." هِلموت کيندلِر، ناشر |
|
"من بر اساس تجربيات عينی، و با بررسی عميق آموزش های برونو گرونينگ و شفايابی های مبُتنی بر آن، و همچنين با شناخت از بصيرت، دانائی، سادگی و تسليم محض او در پيشگاه احديّت، خود را در باره او مُجاز به اظهار نظر می دانم: هرچند قامتی کوچک دارد، ولی والامنش و والاقُدرتی ست، زيرا او از برای رفاه و تندرستی انسان ها، کمر همّت بسته است، و تمامی قابليت و دانش و توانائی مُنحصر به فرد خود را بدون هيچگونه چشمداشتی در بوتۀ اخلاص نهاده و در اين راه فدا می سازد." امضاء: Anni Freiin Ebner von Eschenbach |
|
" در بررسی ها معلوم شد که آقای گرونينگ هر گز دست به معاينۀ کسانی که به پيش او می آمدند، نزده بود. آقای گرونينگ هيچ يک از شفايافتگانی را که با من برخورد داشتند لمس نکرده بود، و نيز کسی را از رفتن به پيش پزشک بازنداشته بود. او هرگز داروئی تجويز نمی کرد(...). و نيز از هيچ شفايافته ای نشنيدم که آقای گرونينگ در قبال شفاعت های خود وجهی خواسته و يا دريافت داشته باشد(...). هرگز از ذهنم خطور نکرده است که او فريبکار و شيّاد بوده باشد. برای من محُرز گشته بود، که نيروئی از وی ساتع می گشت، که بر روی انسان ها تأثير شفابخش داشت. اامضاء: دکتر Hermann Kunst کشيش و اَسقَفْ |
|
"آقای گرونينگ پديده ايست خارق العاده، و از طريق علوم اکتسابی غير قابل شناخت و تفهيم. او را می توان با سُقراط، ژاندارک، گاندی و آلبرت شوايچر مقايسه نمود، چرا که او نيز خود را فدای سعادت همگان می کند. موفقيّت های حيرت انگيز او چنان بی نظيرند که او، هم اکنون مقام يک شخصيّت تاريخی را حائز گشته است. نسل های آينده، خود را با او و دستاوردهای او مشغول خواهند ساخت." امضاء: Josef Hohmann مورخ و محقق علوم متافزيک، 1957 |
|
" اگر محافلی به خاطر منافع مادی، و ترسِ از دست دادن منزلَت های عِلمی شان در باره برونو گرونينگ به افترأ و داوری ناراست پرداختند، تنها به خاطر شفاء رسانی های مُعجزه آسای وی بود. مِهر و محبّت بی شائبه او به انسان ها همچون هاله ای ابعادِ ديگر شخصيّتِ والا و تعليماتِ خُجستۀ وی را که سرشار از صدق و خلوص می باشد، پوشيده نگهداشته است. مرد خدائی که مردم را به سوی خدا می خواند. مُحتوای زندگانی و محور اصلی کوشش های او تنها به عدۀ بسيار معدودی مشهود بود." امضاء: خانم دکتر Hella Emrich پزشک |
|
" پديدۀ گرونينگ، توجّۀ مرا به عنوان پزشک چنان به خود جلب نمود که من در چند ماه گذشته، روزها و شب های زيادی را در کنار گرونينگ بسر آوردم. گرونينگ پزشکان را در مقابل معمّائی قرار داده است. اولاً او قادر است بيماران مُبتلأ به امراض سخت، از جُمله نابينايان را حضوراً در مدّت زمان بَس کوتاهی نايل به شفا سازد. ثانياً، گرونينگ، غياباً(از راه دور) نيز باهمان موفقيّت به شفاء و التيام امراض و دردها می پردازد. من خود شخصاً شاهد شفايابی های حضوری و غيابی بوده ام. ما پزشکان می توانيم خيلی چيزها از آقای برونو گرونينگ بيآموزيم، زيرا که آقای گرونينگ در صدها مورد مُستند، قادر به کمک و شفارسانی به بيمارانی بوده است که عِلم پزشکی توانائی کمک نداشته و با شکست روبرو بوده است. امضاء: دکتر Dr. Zetti پزشک |
|
" بيمارانی که امراض آن ها غير قابل علاج می نمود و توسط برونو گرونينگ شفا يافته اند، ديگر برای هيچ کسی قابل انکار نيست. علم دانشگاهی می گويد: تا آنجائی که مرض ريشۀ روانی دارد، قابل توضيح بوده و چيز فوق العاده ای نيست. ولی در اينکه طبِّ دانشگاهی تا به حال در اين نوع روش های درمانی موفقيت های بسيار ناچيزی داشته است، سکوت ميکند. روش شفايابی جديد در شهر هرفورد دارای ارزش والاتر از آن است که بين جمعی محدود بماند." امضاء: آقای A. Kaul دکتر فلسفه |
شاهد عينی آنی فون إشِنباخ
" شوهرِ پزشکِ آن خانم باورش نمی شد که همسرش شفا يافته باشد"
برونو گرونينگ در سال های 1950/51 مُدّتی در "خانه غريبان" واقع در گرِفلينگ به سُخنرانی می پرداخت. خانم آنی فون اشِنباخ در برخی از اين سخنرانی ها شرکت می نموده، و واقعه های زيادی را که در اين جلسات به وقوع می پيوسته، ثبت می نموده است. خاطره زيرين از آن جُمله است:
" يکبار خانم رنگ پريده ای را که بر روی صندلی چرخدار نشسته بود به داخل سالن آوردند. آن خانم به هنگام سخنرانی از هوش رفت، و چنين به نظر می رسيد که مُرده است. برونو گرونينگ نظری کوتاه به سوی خانم انداخته و همسر و ديگر کسانی که دلواپس در اطراف خانم ايستاده بودند را تسلّی داد.
بعد از حدود نيم ساعت ، آن خانم به خود آمد، دست و پای خويش را دراز نموده و در حالی که گونه هايش گُل انداخته بود از صندلی چرخدار بلند شده و به سوی برونو گرونينگ به راه افتاد. با گام هائی لرزان، و با قيافه ای مبهوت و چشمانی درخشنده.
برونو گرونينگ: "بَه بَه، خانم عزيز چقدر قشنگه که آدم دوباره بتواند بر روی پاهای خود بايستد، و ضربان قلبش طبيعی باشد! ولی نبايد زياد عجله بکنيد، پيکرتان را بايد با طُمأنينه به وظايفش آشنا سازيد!"
وقتی خانم می خواست تشکُّر بکند، برونو گرونينگ گفت: خُدا را شُکرگزار باشيد! من فقط يک وسيلۀ کوچک الهی هستم، اکنون ثابت نمائيد که مخلوق صالح خدا هستيد! "
آقائی که آن خانم را به داخل آورده بود از جا برخاسته و با لحنی هيجانزده گفت: "آقای گرونينگ، من شوهر اين خانم هستم و شغلم طبابت است، برای من، همسرم غير قابل علاج بود، و من از هيچ عملی در راه بهبود وی فروگذاری نکرده بودم. ولی او آروز داشت، پيش شما بيايد. من فکر می کردم که همسرم در ميان راه از دست خواهد رفت، زيرا هر حرکتی برای وی با خطر از دست دادن زندگی همراه بود. اين معجزۀ باور نکردنی مرا بسی منقلب و متأثّر نموده است.
وی گريه کنان صندلی چرخدار را به بيرون هُل داده و سپس به همراه همسرش بر روی صندلی نشسته و دو ساعت تمام به گفتار برونو گرونينگ گوش سپرد. دائم سرش را به سوی زنش چرخانده و تماشايش می نمود، او می بايست به سيمای شاد و حاکی از خرسندی همسرش عادت می کرد.
شاهد عينی خانم گ. کلاوزن
رهائی از درد پای چندين ساله
در سال های پنجاه ميلادی من در منطقۀ پايگاه هوائی در اؤترسِن زندگی می کردم. روزی برونو گرونينگ از جلو پنجرۀ ما رد شد، بچه ها مرا از آن امر با خبر نمودند. ما آقای گرونينگ را از طريق روزنامه ها می شناختيم. در آن لحظه که من آقای گرونينگ را از پنجره ديدم، با خودم گفتم که: "او کجا می خواهد برود؟" وقتی که متوجّه شدم که او به خانه همسايه مان وارد شد، من هم پشت سر او رفته و در زدم، و اطلاع يافتم که همسايۀ ما خواهر آقای برونو گرونينگ است. مرا به آشپزخانه راهنمائی کرده و سر ميز آشپزخانه، روبروی آقای گرونينگ جا دادند. خواهر آقای گرونينگ، در سمت ديگر ميز، بين من و او روی صندلی نشست. آقای گرونينگ از من خواست که راحت بنشينم، و دست و پاهايم را روی همديگر نياندازم، و به آنچه که بعد از آن در وجودم خواهد گذشت دقّت کنم. او گفت: "از انرژی يی که جاری ست، هر قدر که می توانيد، برگيريد!" من به يک باره و با تعجب متوجّه نسيمی که در دست های من شروع بوزيدن نموده بود گرديدم؛ مثل اين بود که گوئی کسی در دستهايم فوت می کند. آقای گرونينگ البته در آن سر ميز آرام نشسته بود. قسم می خورم که اين چنين بود. سپس و به ناگاه خواهر آقای گرونينگ احساس درد شديدی در پاهای خود نموده و شروع به آه و ناله نمود.
من در آن حال به فکرم خطور کرد: "اين دردها، دردهائی هستند که مرا هميشه عذاب داده اند." من سال ها بود احساس می کردم، پاهايم از آن من نيستند، و گوئی آنها را به تن من چسبانده و وصل نموده اند. تمامی کوشش های پزشکان جهت رفع اين وضع بی ثمر مانده بود.
من با صدای بلند گفتم: اين دردها، دردهای من هستند، من هميشه اين دردها را دارم." آقای گرونينگ در جوابم فقط گفت: "داشتيد!" در اين لحظه درد های خواهرش پايان يافت، و من احساس کردم که پاهايم دوباره حالت کاملاً طبيعی خود را دارا شده اند. من از آن وضع خلاص شده بودم، ديگر دردی نداشتم، و پاهايم دوباره به من تعلُّق داشتند، و از آن تاريخ ديگر نلنگيده ام. من سالم گشته بودم و سالم نيز مانده ام.
آقای گرونينگ از من پولی نخواست، بلکه برعکس به من يک ورقه آلومينيومی يی که بر روی آن نوشته شده بود "رحمت و برکت خدا هميشه با شما باد" را به من هديه داد. این مُلاقات بيش از نيم ساعت طول نکشيد، و من کلاملاً سالم وسلامت به آپارتمانمان برگشتم.
مصاحبه با شاهد عينی آقای گ. کالچ
"خبر شفايابی و راه رفتن آن خانم، به سرعت در منطقه مسکونی شان پخش شد"
مادر يکی از همکاران من بيست و پنج سال بود که زمين گير شده بود. روزی صحبت از برونو گرونينگ به ميان آمد، من گفتم: "سعی کنيد او را يک بار به اينجا بيآوريد..."به نظرم سال 1956 بود. آنها با برونو گرونينگ تماس گرفتند، و او وعده داد که قبل از ظهرِ روز موعود از آنها ديدار کند.
قبل از آمدن برونو گرونينگ، گروهی از دوستان و افراد فاميل نيز از روی کنجکاوی در آن خانه جمع آمده بودند. بعد از آمدن برونو گرونينگ، مادر همکارم را از رختخواب بلند نموده و در اطاق نشيمن مقابل برونو گرونينگ در صندلی چرخدار نشاندند. طبق خواستۀ برونو گرونينگ همه مان اطاق را ترک نموديم.
تنها مادر همکارم و برونو گرونينگ در اطاق ماندند. ما همه هيجان زده پشت در اطاق ايستاده بوديم و سعی می کرديم که چيزی از آنچه که در اطاق رخ می داد دستگيرمان بشود. نا گاه صدای برونو گرونينگ را شنيديم که می گفت: "بلند شو و راه برو..." من قسم می خورم که آن خانم پير قبلاً حتی قادر به برداشتن يک قدم هم نبود. ما بعد از شنيدن اين حرف ديگر نتوانستيم جلو خود را بگيريم، در را گشوده و شاهد راه رفتن پير زن شديم. خانم همکار من خواست که دست مادر شوهرش را بگيرد و او را در راه رفتن ياری دهد. برونو گرونينگ از اين کار جلو گيری کرده و گفت که آن خانم به تنهائی قادر به راه رفتن می باشد. آن خانم واقعاً بلند شده و راه می رفت، بدون هيچ کمک و وسيله ای. ما همه از ديدن اين صحنه متأثر شده و چشمانمان پر از اشک گشته بود. اين برايمان قابل درک نبود، ولی ما آن را به چشم خود ديديم و تجربه کرديم.
برونو گرونينگ نه دستی به آن خانم زده بود و نه هيپنوتيزمش کرده بود. او تنها به آن مادر پير نگريسته و گفته بود: "بلند شو و راه برو..." و به اين سادگی آن مادر پير شروع به راه رفتن نموده بود.
من آن وقت ها فکر می کردم: "آيا خدا واقعاً وجود دارد؟" در آن اطاق کسی نبود که از خوشحالی گريه نکند. رُخدادی بس متأثر کننده بود. برونو گرونينگ ادامتاً به آن خانم گفت: "شما ديگر قادر به راه رفتن هستيد."
همه در آن محلّه از مادر پير همکارم و از شفايابی او سخن می گفتند. حادثۀ بس شگفت انگيزی بود. همه محل به سُرعت از اين ماجرا خبر يافته بودند. طولی نکشيد که بيش از دويست نفر از هم محلی ها به سراغ مادر پير آمدند، و او در بيرون خانه، در خيابان شروع به بالا و پائين رفتن نمود.
برونو گرونينگ هيچ حقّ الزحمه ای مُطالبه نکرد. من از او فقط خوبی ديدم، سيمای او تجلّی ويژه ای داشت. شفاء مادر پير همکارم پايدار ماند.
مصاحبه با شاهد عينی خانم هينچ
آسيب ديده جنگی از بالای نرده ها می پرد.
من از يکی از آشنايان از عملکردهای برونو گرونينگ در ترابرهُوف اطلاع يافته، و تصميم گرفتم، به آنجا رفته و مدّت دو روز در آنجا باشم. موقع ورود من، بين ده الی بيست هزار نفر در آنجا جمع بودند. از برونو گرونينگ خبری نبود و ما ساعت ها در انتظار او بسر برديم.
برونو گرونينگ بعد از مدتی به دانجا رسيده، به روی بالکن رفت و شروع به گفتار نمود. من در حين آن، جريانی مثل جريان ضعيف برق و همچنين لرزش و خارشی در تمام تنم احساس می کردم. افراد ديگری نيز شروع به تکان دادن خود نمودند، تکان خوردن اعضاء بدن بعضی ها بوضوح مشاهده ميشد. من اگر خود شاهد آن نمی شدم، باورش برايم غير ممکن بود. بعضی از حاضرين شروع به فرياد نمودند. يکی می گفت: "من ديگر به چوب زير بغل احتياجی ندارم. آن ديگری فرياد می زد: "من دوباره قادر به راه رفتن هستم".
ما همه تنگ هم ايستاده بوديم و جای تکان خوردن نبود. با وجود اين من راهی برای خود باز کرده و به سمت جلو رفتم، زيرا خيلی علاقه به ديدن هر چه بيشتر رخدادها را داشتم.
مددکارانِ صليب سرخ سعی داشتند مردی را که بر روی برانکار چوبیِ بسيار محقّری خوابيده بود بلند نمايند. او دست هايش را بسمت بالا گرفته بود و سر تا پايش غرق عرق بود. من از آن شخص علّت عليلی اش را پرسيدم. او گفت: "من از آسيب ديدگان دوران جنگ جهانی هستم." بعد از مدّتی او را ديدم که سالم از جای خود برخاست.
بعداً من پيرمردی را ديدم که در حال گريه بود. او با نوۀ هشت ساله اش به آنجا آمده بود. نوۀ او قبلاً قادر به راه رفتن نبود. افراد فاميل او را بر روی يک برانکار چوبی که خود ساخته بودند، بدانجا، پيش برونو گرونينگ آورده بودند. پير مرد حين توصيف شفايابی نوه اش به من، مرتّباً گريه می کرد.
مرد ديگری را ديدم که در حال پريدن از روی نرده ها بود. من به او گفتم: "مثل اينکه شما اينجا را عوضی گرفته ايد." او در جوابم گفت: "من تا يکشنبۀ گذشته عليل بودم و با چوب زير بغل راه می رفتم." پنج روز بعدش داشت از روی نرده ها می پريد. در قيافه اش سعادت و نيک بختی موج می زد. او برگه عکس دار "عليل جنگی" خود را نيز به من نشان داد.
همچنين من در آنجا مرد مُسنّی را ديدم که بر روی صندلی چرخدار نشسته بود. او سلامت بازيافته خود را دوباره از دست داده بود. بعضی ها به او القاء کرده بودند که شفايابی هائی که توسط برونو گرونينگ به وقوع می پيوندند، پايدار نيستند. او باورش شده بود و دوباره زمين گير گشته بود.
آنجا هر روز و هر شب ازدحام بود. تمام مدّتی که من در ترابرهُوف بودم، هرگز احساس گرسنگی نکردم. هيچ کس ناراحت و عصبی نبود. همه با اعتقاد و به امّيد دريافت شفاء، درآنجا جمع آمده بودند. زمانی که من عليلان و مريضانی را که روی تخته های چوبی دراز کشيده ، و يا با چوب های زير بغل به انتظار ايستاده بودند، مُشاهده کردم، بسيار متأثر گشتم، مدتی زبانم بسته بود و قدرت نگاه کردن بسوی آنها را نداشتم.
من معتقدم که برونو گرونينگ بستگی خاصی به خدا داشت. افسوس که نتواستم برونو گرونينگ را بيشتر ملاقات بکنم. امروزه نيز خيلی وقت ها به ياد آن روزها می افتم.