پايان راه
بيست و ششم ژانويۀ سال 1959 درگذشت برونو گرونينگ در پاريس
تشخيص پزشک: سرطان حادِّ معده
برونو گرونينگ در اواخر پائيز سال 1958 به همراه همسر دوّم خود خانم ژوزت، که در سال 1955 با او ازدواج کرده بود، راهی پاريس گرديده و در آنجا از سوی دوستشان دکتر پيِر گروبون، متخصّص بيماری های سرطانی، معاينه می شود. نتيجه مطالعۀ عکس های گرفته شده، نشان دهنده سرطان حادِّ معده بود. دکتر گروبون می خواست در اسرع وقت عمل نمايد، ولی برونو گرونينگ حاضر بدين کار نمی شود.
او برای آماده کردن جشن کريسمس(سالگرد ميلاد حضرت مسيح) در انجمن ها، دوباره به آلمان بازگشت نموده و در چهارم دسامبر برای انجمن ها يک نوار سخنرانی جهت پخش در جشن کريسمس تهيه می نمايد. پس از آن با همسر خود دوباره راهی پاريس می گردد. دراين فاصله دکتر گروبون جراح معروف سرطان، دکتر بِلانگِر را در جريان گذاشته بود. عمل جراحی درهشتم دسامبر در کلينيک دکتر بِلانگر واقع در روهنر، در نزديکی مونتمارته، صورت می گيرد. پزشکان بعد از باز کردن معده، از ديدن آن، يکّهِ می خورند: وضع معده حادّتر و وخيم تر از آن بود که آن ها بر مبنای عکس های گرفته شده تخمين زده بودند. معده را به خاطر غيرعلاج بودن آن دوباره بسته و بهم می دوزند.
تجديد شگفت آور قوا
در اين مورد همسرش ژوزت می نويسد: " پزشکان معالج هاج و واج مانده بودند، زيرا از ظاهر برونو، به هيچ وجه نمی شد وضع وخيم و دردهای هولناک درونی او را تشخيص داد. او به راحتی نفس می کشيد، سوخت ساز بدنش مرتّب بود، و نتيجۀ آزمايش خون نيز بسيار عالی و رضايتبخش بود. در صورتی که در چنين مرحله از بيماری، مريض قادر به هضم خوراکی نيست، حتّی خوردن مقدار بسيار کمی غذا موجب استفراغ می گردد، و بدين منوال مريض کم کم در اثر عدم تغذيه و گرسنگیِ مُستمر، محکوم به مرگ است. ولی حال برونو گرونينگ اينچنين نبود."
در حالی که پزشکان شگفت زده از اين حالت و بهبود يافتن سريعِ زخم ها بودند، او دوباره به آلمان بازگشته و در جشن کريسمس شرکت می نمايد. در اواسط ژانويه 1959 در ديداری که او با دو سرپرست اتحاديه نو بنياد داشت، به آنها رهنمودهای لازم را جهت سازماندهی بنياد جديد می دهد. آن دو شخص نمی توانستند تصوّر بکنند که اين آخرين ديدار آنها با برونو گرونينگ بوده است.
عمل جرّاحی به همراه رَعد و برق غير مُترقّبه:
او دوباره در بيست ويکم ژانويه رهسپار پاريس گرديد. به خاطر انسداد انتهای روده بزرگ، می بايست دوباره تحت عمل جرّاحی قرار می گرفت. در بيست و دوّم ژانويه 1959 رأس ساعت نُۀ قبل از ظهر، يعنی درست موعدی که قرار دادگاه تجديد نظر به کار خود آغاز نمايد، برونو گرونينگ دوباره زير تيغ جرّاحی قرار گرفت. او که انسان های بيشماری را از رفتن به اطاق عمل خلاص داده بود، می بايست خود به اين کار تن در می داد، او قادر و مُجاز به کمک به خويشتن نبود.
زمانی که در آن صبح، روی تخت جرّاحی، بيهوش افتاده بود، بناگاه رَعد و برق و رگبار تندی در پاريس شروع می گردد؛ همسرش چنين ميی نويسد: "حادثه طبيعی شگفت انگيز يست: در بيست و دوّم ژانويه 1959، هنگامی که برونو گرونينگ بيهوش دراز کشيده بود، ناگهان آسمان آبی و روشن پاريس تيره گشت، و هم زمان با آن، رعد و برقی غريب و رگباری تند شروع گرديد. هوا چنان تاريک شد، که در آن وقت روز همه مجبور به روشن کردن چراغ ها شدند. همۀ پرستاران کلينيک از آن وضع و تغيير ناگهانی هوا اظهار تعجُّب می کردند. در روزهای بعد از عمل جرّاحی، درجه حرارت، فشار خون و نبض برونو گرونينگ کاملاً طبيعی بود. او حتّی دو بار از رختخواب برخاسته و بر روی مبل می نشيند."
" سوختگی کامل داخلی "
در بيست و پنجم ژانويه، به کُما می رود، و روز بعد، در بيست و ششم ژانويه 1959، ظهر، ساعت يک و چهل و شش دقيقه، برونو گرونينگ در کلينيک هِنِرـ طبق جواز فوت ـ در اثر سرطان، دار فانی را به درود می گويد. علت فوت واقعاً سرطان بود؟ دکتر بِلانگِر بعد از دوّمين عمل جرّاحی گفت: "تخريب صورت گرفته در پيکر برونو گرونينگ هولناک است، درون او گوئی کاملاً سوخته است. برای من معمائی شده است که او چگونه تمام اين وقت را زنده مانده است، بدون اينکه متحمّل دردهای شديد و سنگينی گشته باشد."
برونو گرونينگ سال ها پيش از آن گفته بود: "هرگاه از عملکرد من پيشگيری شود، من دروناً خواهم سوخت."
يادبودنامه ها
يک ماه پس از درگذشت برونو گرونينگ، در بيست و ششم فوريه 1959، دکتر گروبون در نامه ای به همسر گرونينگ، برداشت خود را از وی چنين می نويسد: " بايد اذعان بدارم، که او تکيه گاه بس محکم و والائی برای شما بود. من او را شخصيّتی يافتم صديق، شُجاع ، و بلند همّت. [...] وی طريق حضرت مسيح را دنبال می کرد."
دکتر بِلانگِر در دسامبر سال 1974 ميلادی در نامه ای تحسين خود را نسبت به برونو گرونينگ چنين بيان می دارد: "برونو گرونينگ فردی شجاع و ارجمند و مُشفق بود، انسانی بود والا و ارزشمند، او همواره در طريق خود پايدار بود، ياد بُردباری و وقار او در قبال مِحنت و درد و مرگ، امروزه نيز هر بار که يادش می کنم تحسين مرا بر می انگيزد. "
بعد از سوزاندن جَسد، موضوع اعلام رأی برای هميشه منتفی می شود
جسد برونو گرونينگ را در يک کرماتوريوم در پاريس می سوزانند، خاکستر وی را در جعبه ای نهاده و به آلمان آورده و در قبرستان والدفريدهوف شهر ديلِنبورگ دفن می کنند.
به علّت فُوت دادگاه، متّهم، کار خود را منتفی اعلام می نمايد، و بدينسان هرگز حکم نهائی صادر نمی گردد..
هر کس می تواند به وجود خود نايل به شفاء گردد
"طبيب معجزه گر از هرفورد" که موجب شفای هزاران دردمند شده بود، در يکی از کوچه های فرعی پاريس بی کس و تنها جان به جان آفرين تسليم نمود. چرا بايد چنين ميشد؟ درد و رنجی که او کشيد چه مفهومی داشت؟ چرا او نتوانست خود را مدد نمايد؟
خانم گرته هويزلر(2007 ـ 1922)، يکی از شفايافتگان و همکار ديرينه برونو گرونينگ و بانی "مجمع دوستان برونوگرونينگ" در کتابی تحت عنوان" حقيقت شفاء پذيری" می نويسد: "برونو گرونينگ در مُدّت کوتاهی که به فعاليّت علنی مشغول بود، بسی به مردم مَدد رساند، و خوبی ها نمود. موهبت امدادگری و شفارسانی از بدو تولدش به وی اعطأ شده بود. هر کجا که گذرش می افتاد، چيزهای خارق العاده ای رُخ می داد، که از روی عقل قابل فهم و توضيح نبود. او در سال 1949 فعاليت خود را علنی نمود. سه ماه بعد از شفايابی های انبوه و عظيمی که در شهر هِرفورد صورت پذيرفت، و نام او را چه در داخل و چه در خارج از آلمان زبانزد خاص و عام نمود، از ادامه شفارسانی های وی جلوگيری بعمل آمد. او را تحت تعقيب قرار دادند، دنبالش نمودند، دادگاهی اش کردند، و می خواستند به هر عنوانی که شده او را محکوم و مجازات نمايند. چرا؟ او به چه کسی ظلم و يا بدی کرده بود؟ به هيچ کس. برعکس، او با شفاعت ها و شفارسانی ها و عملکردهای خود، به هزاران فرد نيکی هائی نموده بود، که هيچ احدی قادر به انجام آن نبود. بدون اينکه مُرتکب گناهی شده باشد، تصميم به محکوميت و مجازات او گرفته شده بود! او از سوی پروردگار دستور داشت، انسان ها را ياری رسان باشد، ولی از اين عمل او با استفاده از همۀ امکانات پيشگيری می شد.اين راه صعب و مملُو از شرارت ها و بدی ها و تلخی ها در کلينيک روهِنِر پاريس پايان يافت. وی به خاطر مُمانعت از پخش سَيَلانِ شفاء در بين مردم، با تحمّل دردهای شديد و طاقت فرسا، دروناً سوخت. با بهره جوئی از قوانين ساخته و پرداخته بشری در آلمان، قرار ممنوعيت فعاليت های او گذاشته شده بود. او را با بستن افترأها و اتّهامات ناروا، مثل يک جنايتکار به دادگاه کشانيدند! او آرام و با وقار، بدون اينکه حتّی نزديکان او نيز خبر دار باشند، سوختگی های اَلَم انگيز درونی را مُتحمِّل گشته بود. او اين دردهای نهانی را بی علت مُتحمِّل نگشته بود، بايستی چنين می کرد! چرا که در غير اين صورت برايش مَدد رسانی به انسان ها ممکن نمی شد." Heilstrom
خانم هويزلر در کتاب ديگری بنام "زندگی من از برای انسان هاست" می نويسد: "بايستی در استفاده از کلمۀ قربانی بسيار مُراقب باشيم. ولی البته، زمانی که برونو گرونينگ در پاريس فوت کرد، بايد اين حقيقت را پذيرفت، که او قربانی نادانی و سودجوئی انسان ها گرديد."
تنها بدين طريق، تنها با فدا شدنش در اين راه بود که توانست گفته زيرين وی جامعه عمل بخود بپوشد. و شاهد اين مُدعا شفايابی های مُستـَند بيشماری ست که مُدام گزارش ميشود: برونو گرونينگ: "زمانی که حضور من دراين دنيای خاکی، به عنوان يک انسان پايان پذيرد، يعنی زمانی که من پيکر مادی خود را کنار بنهم، آنزمان هر کس شخصاً قادر به دريافت و تجربه شفاء در وجود خود خواهد بود."
ادامه محکمات دادگاهی
دادگاه تجديد نظر و تقاضای استيناف
موقعيت نامساعد برونو گرونينگ
برای دادگاه تجديد نظر برونو گرونينگ از وَهلۀ شروع ، با بار منفی همراه بود، زيرا که تقاضای استيناف نه از سوی او بلکه از طرف دادستان انجام يافته بود. نه فقط اين اهمال کاریِ وکيل به ضرر برونو گرونينگ تمام می شود، بلکه عقب انداختن تحويل پرونده های مربوطه به وکيل مدافع جديد نيز باعث فُقدان آمادگی لازم او در دوره جديد محاکمه می گردد.
نقطۀ منفی ديگر، آمادگی کامل شاهدان طرف مخالف بود، گوئی همۀ آن کسان قبلاً گفته های خود را همآهنگ کرده بودند. آنها همۀ گفته های خود را بر روی "منع رفتن به پزشک" متمرکز کرده بودند.
زندان و جريمۀ نقدی تعليقی، بدون طرح و روشن نمودن مقُولۀ شفاء، حُکمی بود بی اساس و شرم آور
رأی اين دفعه دادگاه: "هشت ماه حبس به خاطر اهمالکاری وتخطّی در مورد رُوت کوفوس، و پنج هزار مارک جريمه نقدی به خاطر درمانگری غيرمُجاز. دادگاه، اين حکم را به قيد التزام، تعليقی اعلان نمود؛ يعنی اينکه هرگاه در آينده، از برونو گرونينگ قصوری دراين باب سر بزند، آنزمان حبس و جريمۀ نقدی تعيين شده مذکور بر جرائم جديد اتخاذ شده، علاوه خواهد گرديد.
کُنتس آنی فون اشنباخ، که شخصاً در هر دوی اين دادگاه ها حضور داشت، حکم دادگاه را " ننگی برای جامعه آلمان " می خواند.
برونو گرونينگ می گفت، او بخاطر خوبی کردن، مجازات می گردد. او افسوس می خورد به اينکه در طول هردو دادگاه هيچ کس علاقه ای به دانستن چگونگی شفايابی ها نشان نمی دهد، حتی وکلای مدافع او نيز از اين امر مستثنی نبوده اند. اگر به اين نقطه پرداخته ميشد، آنموقع معلوم می گشت که عملکرد و تأثيرگذاری او با متُدها و اصول و طرز معالجه پزشکی معمول هيچگونه ارتباطی ندارد. در صورت ترتيب اثر دادن به اين موضوع، ميبايستی محاکمه را ختم می کردند. ولی کسی به روشن نمودن اين مطلب علاقه و توجُّهی نداشت. همه از بَدْوِ محاکمه، نظر پيش ساخته ای نسبت به برونو گرونينگ داشتند، و هيچ کدام از ايشان حاضر به عدول و تجديد نظر در افکار و نظرات خود نبودند.
درخواست استيناف کمی قبل از فوت
البته اين بار نيز دادگاه پايان نپذيرفت، زيرا برونو گرونينگ بر عليه اين حُکم درخواست استيناف نمود. قرار بر اين شد، که در تاريخ بيست و دوم ژانويه 1959 محکمه در دادگاه عالی استان بايرن در مونيخ تشکيل گردد. و اما چنين مُقدَّر شده بود که موضوع خاتمه يابد، زيرا در همان ماه برونو گرونينگ حيات خاکی را به درود گفت.
کلام او “مرض“ را دور می سازد
شفايابی ها همچنان ادامه دارد ـ با وجود محاکمات دادگاهی و ممنوعيّت شفارسانی
صحّت بدنی و تحولات معنوی
برونو گرونينگ با وجود اين مصائب و درگيری ها به فعاليت خود در امر شفاء رسانی همچنان ادامه می دهد. در اين رابطه آقای دکتر هُورستمان، در سلسله نگارشات خود در روزنامه "برگ نوين" تحت عنوان "کلام او مرض را دور می سازد" از جُمله می نويسد:
"صبح فردای آن روز من از هاملِن به سوی اشپرينگه که شهر کوچکی واقع در دايستر است رهسپار شدم. اينجا نيز انجمنی بنام برونو گرونينگ تشکيل يافته است. علّت تشکيل اين انجمن، شفايابی انسان هائی ست که از اين طريق سلامتی خود را بازيافته اند. اينجا نيز من همان چيزی را مشاهده کردم که قبلاً در مناطق مختلف شلِسويگ هُول اِشتَين، آگسبورگ، هامِلن، وين، پلوخينگِن شاهد آن بودم: مردم از جاهای خود بلند شده و به من از شفايابی های خود تعريف می کردند. آن ها اسامی پزشکانی را که قبلاً تحت معالجۀ آن ها قرار داشتند، بر می شمردند. آنها سلامتی بازيافته خود را مرهون شفاعت های برونو گرونينگ می دانستند، و از اين بابت شکرگذاری کرده و همواره حاضر به تأييد دوباره و امضاء قسمنامه بودند.
خانم پنجاه ساله ای بنام يولی پرُونِرت تعريف می کرد: "مفصل های لگن خاصره من از همان سنين طفوليت از جا در می رفتند، بعدها فقط با چوب های زيربغل قادر به راه رفتن بودم. پزشک معالج تنها کاری که می توانست، تخفيف دادن به ناراحتی های من بود. من يکبار در حين سخنرانی برونو گرونينگ، عکسُ العملی در وجود خود احساس کردم. پُشتم که کاملاً خم گشته بود، دوباره راست شد و من قادر به راه رفتن گشتم. از آن تاريخ هيچ گونه ناراحتی نداشته ام."
آقای ويلهلم گابرت می گفت: "مُبتلأ به رماتيسم مفاصل بودم، و همچنين جوشزدگی و آبسه نيز هميشه آزارم می داد. آقای برونو گرونينگ مرا ا ز آن وضع رهائی بخشيد."
آقای کورت سِوِن: "دردهای شديدِ کيسۀ صفرا فقط با تزريق مورفين برايم قابل تحمُّل بود. من از برونو گرونينگ از اينکه مرا از اين درد و عذاب رهانيده، بسيار سپاسگذارم."
آقای روبرت تايس: "من شديداً دُچار مرض قند شده بودم، ولی از آن خطرناکتر سُستی و ضعف عضلاتِ قلبم بود. امروزه هر دو بيماری از بين رفته اند. و من سلامتی خود را مديون برونو گرونينگ می باشم."
اين ها فقط چند نمونه از انبوه شفايابی هائی هست که من شاهد گزارش آن ها از سوی زنان و مردان، کودکان و پيرسالان بوده ام. خيلی ها بيماری هائی که بدان ها مُبتلاء بوده اند را نام می بردند، می شمردند: سردرد، التهابات عصبی، بيماری سياتيک، ناراحتی های کيسه صفرا، بيماری های کليوی، لمسی ، اختلالات قلبی و غيره.
ولی آنچه که مرا بيش از همه تحت تأثير قرار داد بود، تعريف های حُضّار در آن گردهمآئی ها بود. آن ها از تحوّلات درونی خود صُحبت می کردند، از تحوّلات معنويی که توسط برونو گرونينگ به آنها اعطا گشته بود سخن می گفتند؛ خودبينی ها، مال پرستی ها جای خود را به آرامش و صفای درونی و همنوع دوستی داده بود.
اعتماد فرد، موفقيت در امر شفايابی را مُمکن می سازد.
دکتر هُورستمان در ادامه گزارش خود چنين می نويسد: "در طول صحبت هايم با انسان هائی که توسط برونو گرونينگ شفا يافته بودند، اين سئوال در من تقويت می يافت: آيا هر فردی شفا پذير است، آيا هر مرضی قابل شفاء است؟ حدِّ و مرز اين نيروئی که از برونو گرونينگ ساتع ميشود، تا به کجاست؟ آيا در بَطن اين همه قدرت، ممکن است خطری نيز نهفته باشد؟ [...]"
در ديدار آخری خود با برونو گرونينگ اين سئوال را مطرح کردم. او در جواب گفت: "من هرگز نمی توانم کسی را مجبور به عملی بنمايم، هر گاه کسی با طِيب خاطر، خواستار و مُشتاق پذيرش اين نيروی نظم آور نباشد، آن موقع در من نيز آمادگی مُداخله وجود نخواهد داشت. من از اين افراد می خواهم که اين بند اهريمنی را بگُسَلَند و از خود دور بسازند، بندی که مانع پذيرش شفا ست."
من در پايان صُحبتم پرسيدم: امراض دارای شدّت و خطرات گوناگون هستند؛ فرض نمائيم که شخصی به مرض بسيار سختی مُبتلاء ست، و از سوی پزشکان مختلف جواب شده است، و اکنون توسط دکتری که تحت معالجه اوست، از شما می خواهد که سر بالين او بيائيد، آيا شما قادر به ياری چنين کسی می باشيد؟
گرونينگ بدون اينکه مکثی کرده باشد، گفت: " آری، هرگاه خواست چنين بيماری از روی ايمان باشد ، و پزشک معالج به راهی که بيمار انتخاب کرده است اعتماد نمايد، بی شک موفقيت حاصل خواهد آمد. اين اعتماد جمعی (پزشک و بيمار) موجب شکُفتن نيروی غريبی در آن فرد خواهد گرديد. غالباً هر گاه که انسانِ بيمار در عُمق ناميدی و يأس می باشد، و برای نجات خود همچون غريقی به هر چوبکی دست دراز می کند، شفا سريع تر بسراغش می آيد."
جدائی از "اتحاديه گرونينگ "
جمع بندی از مضرّات وارده از سوی اتحاديّه
بوروکراسی و تنگ نظری مُديران
در اکتبر سال 1957، بين برونو گرونينگ و مديريّت "اتحاديه گرونينگ" اختلاف افتاد. بوروکراسی حاکم بر اتحاديه و تنگ نظری مُديران موجب ناهمآهنگی های شديدی در داخل آن گشته بود. علّت مُشاجرات، حُکم دادگاه بود، که بر مبنای آن برونو گرونينگ ميبايست در فاصله کوتاهی جريمه نقدی دو هزار مارکی را می پرداخت. ولی بعلت اينکه برونو گرونينگ شفارسانی ها را رايگان و بدون قبول پول انجام می داد، لذا قبل از شروع دادگاه، هيئت رئيسه اتحاديه تصميم گرفته بود که مخارج دادگاهی را به عهده بگيرد. ولی بين اعضاء هيئت رئيسه در اينکه آيا جريمه نقدی نيز جزو مخارج دادگاهی محسوب می شود، اختلاف نظر شديدی پيدا گشته بود. بعد از مُباحثات طولانی، قرار بر اين می نهند، که از طريق بررسی قوانين و پاراگراف ها و غيره تحقيق نموده و روشن نمايند که آيا اصولاً اتحاديه مجبور به پرداخت اين مبلغ می باشد، و يا نه؟ و تازه در صورت تأييد و تصميم به پرداخت، در مرحلۀ بعدی به تهيّه پول اقدام بنمايند. فرصت چندانی باقی نمانده بود، و در صورت تأخير پرداخت جريمه، می بايست برونو گرونينگ در قبال آن به زندان می رفت. بدين ترتيب اختلافات بالا می گيرد، و برونو گرونينگ، از اتحاديه بيرون می رود.
دوستان ناموافق
بعد از آن، برونو گرونينگ در يک بيانه 62 صفحه "ای، به شرح فعاليّت ها،" نقاط ضعف، و لَطَماتِ وارده به او از سوی اتحاديه می پردازد. در جمع بندیِ خود از اتحاديه مينويسد: "من وقتی که امروز افرادی که در گذشته بدور من حلقه زده بودند(سود جويانی نظير مکلِبورگ، اندرلين، شميت، و هُولسمان) با اعضاء هيئت رئيسه اتحاديه مقايسه می کنم، هربار به نتيجه يکسانی می رسم: در تحليل نهائی، روال امروز جريانات فرقی با آن زمان ننموده است. توسط آنانی که خود را بهترين و نزديکترين دوستان من محسوب می دارند، چيزی غير از آن دوران گذشته نصيب من نشد. آن زمان دستياران و کلاهبرداران، سعی در فريب دادن من می کردند، و امروزه دوستان از حمايت من کوتاهی نمودند، بدين ترتيب که آنها در مقابل تُهمت ها و تحريکات جرايد اقدامی ننموده و به تماشا بسنده کردند، آنها از کمک های لازم بمن دريغ نمودند؛ من بخاطر خرابی ماشين قادر به سرکشی به انجمن ها نشدم، و کسی عهده دار تعمير آن نگشت. آن لحظه ای که من لازمشان داشتم، غايب بودند. آنها بر عکس به اغتشاشات دامن زدند. آن دوستانی که بعلت دارا بودن امکانات و رُتبه های دنيوی و مدارج دانشگاهی قادر به پشتيبانی از من بودند، در لحظه موعود، پيدايشان نشدند، تا من به آن مأموريتی که در اين دنيای خاکی عهدار آن هستم، به پردازم.
هيچ يک از اين دوستان آن تلاشی که لازم بود، نکرد، جهت رهاسازی من به پا نخاست، و در واقع هيچکدامشان جرأت حمايت از من را نداشتند. آب از آب تکان نخورد. خود را سرگرم پاراگراف ها کردند، و تنگ نظرانه تصميم از پس تصميم گرفتند. هيچ کس به خاطر من پيکار ننمود، هيچ کس بی چون و چرا از برای من به ميدان نيآمد، هيچ کس با تمام نيرو بر عليه آنهمه ناملايمات، تهمت ها و افتراهای وارده از سوی جرايد و غيره که در طول محکمه، صورت گرفت، قد برنيفراشت، بعنوان دوست به ياری من نيامد، ماشين را به تعميرگاه نبرد، حتّی کارهای پيش پا فتاده ای را که لازم بود انجام نداد، دوش بدوش من نيامد، خود را سپر نساخت، تا من فرصت کافی جهت امری که از برای آن در اين دنيای خاکی هستم، بيابم: به انسان ها وساطت نيروی حياتبخش را نموده و آنها را بسوی ايمان هادی باشم.
لازمه اين امر، آرامش است؛ نبايستی کشمکش ها واختلالات نابهنجار دنيوی مکرراً مانع آن گردند. من حقيقتاً در قبال اين خَدشه زنی ها، به باروئی دفاعی احتياج دارم، تا بتوانم بی دغدغه و دور از اين اخلالگری ها، آن چه را که به من عطا گشته است، به منصه ظهور برسانم. هيچ يک از دوستان، و يا آنانی که خود را دوستان من محسوب می دارند، اين ضرورت را درک نکردند. و اين بسی شرم آور است و از برای من مأيوس کننده:
• هدف سود جويان کسب منافع ماديشان بود، و بعنوان افرادی حريص و پَست مُشخّص شدند.
• دوستان"اتحاديه گرونينگ" اهمال کار، بی تفاوت، و راحت طلب هستند.
و نتيجه يکی ست: من رها نگشتم" هيئت رئيسه اتحاديه،" به قول خود عمل نکرد. برعکس؛ تدابير اتخاذ شده از سوی آنها، مرا بيشتر به بند کشيد."
انحلال اتحاديه
آقای وَيسِر، رئيس هيئت مديره ازسِمَت خود استعفا می دهد، و "اتحاديه برونوگرونينگ" که هيئت رئيسه آن تا آنزمان حتی قادر به ثبت رساندن رسمی اتحاديه نگشته بود به کار خود خاتمه داده و مُنحل می شود. طولی نمی کشد که متعاقب آن سازمان ديگری به سرپرستی اريش پئلچ (مسئول قبلی انجمن های آلمان)، و الکساندر لوی(مسئول اتريش) به نام "سازمان حمايت ازشرايط معنوی و طبيعی زيست" در سال 1958، پايه گذاری می شود. ولی اين سازمان نيز نظير تشکيلات های قبلی نتوانست وظائف خود را آنطوری که برونو گرونينگ آروز داشت، به انجام برساند. در اساسنامه اين انجمن حتّی اسمی نيز از برونو گرونينگ برده نشده بود.
محاکمه بزرگ (1955 ـ 1957)
اعلام جُرم به خاطر قتل غير عمد، و تبرئه و صدرو ممنوعيت دائم در امر شفارسانی
آخ در چهارم مارس 1955، بارديگر دادستان بر عليه برونو گرونينگ اقامه دعوا می نمايد. دوباره برونو گرونينگ را متهم به عدول از قوانين درمانگری طبيعی کرده بودند. مورد ديگر اتهام، سهل انگاری در رابطه با يک دختر بيمار بود. دادستان ادعا داشت که برونو گرونينگ مسئول فوت دختر بيمار بوده است.
برونو گرونينگ اتهام قول شفادهی به دختر و بازداشتن وی از مراجعه به پزشک را اکيداً رَد می کند.
برونو گرونينگ بعد از دريافت شکايت نامه، نامه ذيل را به دوستان خود می نگارد: "دوستان عزيز! در اين روزها تمامی جرايد و فرستنده های راديوئی، در رابطه با من خبری را مُنتشر کرده اند که بر طبق آن، دادستان دادگاه شُعبه دوم شهر مونيخ، بر عليه من به خاطر مرگ يک دختر هفده سالۀ مُبتلاء به سلّ اقامه دعوا نموده است، و مُدعی ست که من به او قول شفاء داده و او را از رفتن به پزشک و اقامت در آسايشگاه مسلولين منع نموده ام، و بنا بر اين ادعا، مرا مُسامحه کار و مسئول مرگ اين دختر معرفی می کند. برای هرعقل سليمی که اين اخبار را به دقّت تعقيب و به طرز و محتوای آن نظر کرده باشد، محرز می شود که چه اهدافی تحت اين شکايت بازی ها نهفته است: ايجاد سردرگمی در ميان دوستان معتقد، پراکنده نمودن طالبان، دور نگهداشتن آنها از طريق الهی، و مُنصرف نمودن آنها از آشنائی و آگاهی بيشتر با آموزش های من. با استفاده از تمام امکانات سعی در جلوگيری از فعاليت های من و " اتحاديه گرونينگ،" و فعاليّت همه شما می گردد. اينکه موضوع درست برعکس اين ادعاها ست، برای ماها معلوم و مُبَرهن می باشد. و من د ر اينجا نيازی به توضيحات بيشتر نمی بينم، شما خود بهتر می دانيد که من هرگز به کسی قول شفاء نداده و هيچ فردی را از رفتن به دکتر منع نکرده و نمی نمايم.
بعد از ديرزمانی به طور تعجب آوری تجسُّسات دادگاهی از سر گرفته می شود
برونو گرونينگ به دوستانش در ادامه می نويسد: "من در سال 1952، از همين اتهامات وارده تبرئه شدم. عجيب نيست که اتهام مُسامحه و سهل انگاری و فوت آن دختر بيمار، که به سال های 1949 الی 1950 مربوط ميشود، در دادگاهی که در سال 1952 بر عليه من تشکيل يافت، پيش روی قاضی بود، ولی بدان اهميتی داده نشد، و قُضّات بدان عطف توجّه ننمودند. شايان توجّه است که تاريخ شروع تجسُسات وکنکاش ها در اين زمينه، درست با تاريخ اعلان تشکيل "اتحاديه گرونينگ" انطباق دارد. در هفتۀ آخرِ سال 1953 تشکيل اتحاديه اعلان می گردد و متعاقب آن از اوّل سال 1954، تعداد زيادی از سرپرستان و اعضاء انجمن های محلّی از سوی پُليس بازجوئی شده و تحت نظر قرار می گيرند."
خود داری از دعوت شاهدان بَرائت خواه و پذيرفتن شاهدان طرف مخالف
تدارُکات دادگاهی بيش از دو سال تمام ادامه داشت. سعی اوليای امور بر اين نهاده شده بود که امکانات دفاعی را برای برونو گرونينگ تا حدِّ ممکن مُشکل سازند. تقريباً تمام شاهدانی که بر لَه برونو گرونينگ بودند، به عناوين مختلف از طرف دادگاه مورد قبول واقع نمی شوند، ولی همه شاهدانی که بر عليه برونو گرونينگ اسم نويسی کرده بودند، بدون استثناء، مورد تأييد قرار می گيرند. اويگن اندرلين و اوتو مِکلِبورگ نيز جزو شاهدان بودند. آنزمانی که برونو گرونينگ، مِکلِبورگ را که زمانی مديريّت برنامه ها“ را از آن خود کرده بود، به خاطر رذالت و سودجوئی هايش طرد کرده و از او جُدا می گردد، مِکلِبورگ قسم می خورد که از برونو گرونينگ انتقام سختی بگيرد. اکنون می ديد که آن لحظه فرا رسيده است. لذا در دادگاه بعنوان شاهد، با سخنانی تند، و افترا آميز بر عليه برونو گرونينگ به پا می خيزد.
تحريف موضوع در مورد رُوت کوفوس
از نقطه نظر اتهامات راجع به اهمال کاری و مرگ بيمار مذبور، نقش اساسی ای بر عهده مکلِبورگ بود، زيرا که او در آن تاريخ مديريّت برنامه های برونو گرونينگ را به عهده داشت. در نوامبر سال 1949، کارمند بانک، اميل کوفوس با دختر هفده ساله اش رُوت، در يکی از سخنرانی های برونو گرونينگ شرکت کرده بود. دخترش از هر دو شش، مبتلأ به بيماری سِل بود. برونو گرونينگ، در اين برخورد از حال و تقدير و سرانجام آن دختر آگاهی يافته و می داند که ديگر هيچ کمک اساسی از برای آن دختر مُيسّر و مقدور نيست. و اين موضوع را به پزشکی که در آنجا حاضر بود نيز محرمانه بيان می دارد. ولی مِکلِبورگ پافشاری نموده، و از برونو گرونينگ می خواهد که با دختر و پدرش اميل کوفوس به صحبت بنشيند. بدينسان ديداری بين آنها صورت می پذيرد. برونو گرونينگ به دختر، که از معالجات پزشکان مأيوس گشته بود، دلداری داده، و از او می خواهد که باز جهت معالجه به پزشک مراجعه نمايد. پدر او قول می دهد که اين کار را حتماً انجام بدهد.
بعد از آن، مکلِبورگ، برونو گرونينگ را از مُکاتبات پستی ای که بين او و پدر دختر انجام گرفته بود، بی اطلاع می گذارد. تازه در ماه مه سال 1950 بود که برونو گرونينگ دوباره از رُوت خبری می شنود. پدرش در اين فاصله نامه های چندی به برونو نوشته و از او تقاضای ديدار مجدد از بيمار را کرده بوده است. ولی مِکلِبورگ نامه ها را به برونو تحويل نداده، و خودسرانه، بدون اطلاع برونو گرونينگ تاريخ ديدار دوباره ای را تعيين کرده، و کمی قبل از موعد، برونو گرونينگ را مجبور می کند که به همراه او به عيادت بيمار برود.
مِکلِبورگ در دادگاه ادعا می کند که گرونينگ به دختر قول شفا داده بوده. در اصل او بود که به پدر دختر قول داده بود که کاری خواهد کرد که برونو گرونينگ عهده دار شفاء دخترش گردد. مِکلِبورگ اميدوار بود که از اين طريق مبلغ هنگفتی از پدر بيمار دريافت بنمايد. ولی کار بدانجا نمی کشد، زيرا مدّت کوتاهی بعد از آن ديدار، برونو گرونينگ از مِکلِبورگ جُدا می شود.
اين ادعا که برونو گرونينگ، رُوت کوفوس را از مُراجعه به پيش پزشک منع نموده بود، اتهام بس ثقيلی بود. البتّه شاهدان حضور يافته در دادگاه برعکس اين امر را بيان داشته، و می گفتند که برونو گرونينگ در اولين ديدار خود با رُوت، او را به رفتن به پيش پزشک ترغيب نموده است. و همچنين برونو گرونينگ در پائيز سال 1949 در يک نطق راديوئی، از مُستمعان خود می خواهد که بموازات شفاجوئی از طريق معنوی، از ادامۀ رفتن به دکتر و کُنترل پزشکی نپرهيزند، به پزشک اعتماد کنند و بعد از صحّت، شفايابی خود را از سوی پزشک معالج به تأييد برسانند.
رُوت کوفوس، که تا آن موقع به کَرّات تحت روش های مختلف و حتّی دردآور، قرار گرفته و از بی حاصلی و بی نتيجه ماندن مساعی پزشکی سرخورده شده بود، از رفتن دوباره به پيش دکترها سر باز می زند. او در سی ام دسامبر سال 1950 حيات خاکی را به درود می گويد.
نظريات پزشکی مؤييد شفاناپذيری بود
دکتر اوتو فريهُوفِر بعد از تحقيق و بررسی در مورد روت کوفوس، جمعبندی خود را از ديدگاه پزشکی چنين اعلام می دارد: "هر فرد معمولی نيز، با مختصر دقّت در اين باب، بسان اداره بهداری شهر زِکينگن به اين نتيجه می رسد، که شفايابی روت کوفوس بنا به نتايج آزمايشات، و پروندۀ پزشکی، غير ممکن بوده است. همانطور نيز هر پزشک غير وابسته، صادق و مسئول، با آگاهی از متُدهای رايج و داروی های مکشوفه تا به آن تاريخ، بايد نظريه آقای پروفسور ليدتين از شهر مونيخ را قبول بنمايد که قبل از سال 1949، احتمال چندانی به شفايابی رُوت کوفوس نمی توانست وجود داشته باشد. برای من بسی شگفت آور است که بيمار تا تاريخ سی ام دسامبر سال 1950 در قيد حيات بوده است، و اينکه احتمال تأثير گذاری برونو گرونينگ موجب طولانی تر شدن حيات بيمار گشته، بسيار قوی ست. من بعد از بررسی ها و تحقيقات خود بعنوان پزشک، به اختصار چنين نظر ميدهم، که ادعاهای مبنی بر اين: که امکان شفاء وجود داشته است، که رُوت کوفوس در غير اين صورت، يعنی بدون ديدار با برونو گرونينگ، امکان حيات طولانی تری را می توانست داشته باشد، نه قابل پيش بينی می توانست باشد، و نه طرح همچون موضوعی مُجاز می باشد."
رأی نافرجام دادگاهی
در ماه جولای سال 1957، هيئت مُنصفۀ دادگاه مونيخ به تبادل نظر در اين مورد می پردازد. برونو گرونينگ از اتهام به اهمالورزی در رابطه با رُوت کُوفوس، تبرئه شده، ولی بخاطر دارا نبودن مجوِّز درمانگری به پرداخت دو هزار مارک جريمۀ نقدی محکوم می گردد.
با اينکه در نظر اوّل، حکم دادگاه مثبت به نظر می رسيد، ولی برونو گرونينگ با رأی دادگاه موافق نبود، زير اين رأی دادگاه برای او حُکم ممنوعيّت اکيد شفارسانی به دردمندان را در بر داشت. ارزيابی و برداشت نادُرست وکيل مدافع که بر خلاف برونو گرونينگ، حکم دادگاه را رضايت بخش می ديد، موجب شد که برونو گرونينگ تقاضای استيناف نکند. برعکس، دادستان که علناً از سوی بعضی از سَردَمداران به ميدان فرستاده شده بود، تقاضای تجديد و ادامۀ دادگاه را می نمايد. به اين ترتيب قرار بود که برونو گرونينگ را خُرد و بی حُرمت نمايند، و طالبان و مستمندان و دردمندانی را که می توانستند بدون پرداخت پشيزی با شفاعت برونو گرونينگ سلامتی خود را بازيابند، به ترديد واداشته و پرونده برونو گرونينگ را برای هميشه بربندند. دادگاه تجديد نظر در اواسط ژانويه 1958 در شهر مونيخ آغاز به کار می نمايد.
"اتحاديه برونو گرونينگ"
اُمّيد به شفارسانی از اين طريق تشکيل اتحاديه
برونو گزونينگ می خواست با وجود منع شفارسانی از سوی دادگاه، تا آنجائی که ممکن بود هر چه بيشتر به مردم دردمند و بيمار دسترسی داشته باشد. از اين رو در اوايل سال های پنجاه ميلادی دست به تشکيل انجمن هائی زد، تا بتواند در چارچوب چنين انجمن هائی به سخنرانی پرداخته، و طريقه خود را جهت دريافت مَدد و شفاء، به مردم استمدادجو بيآموزد.
حفاظت قانونی و رئيس هيئت مُديره با نفوذ
در بيست و دوم نوامبر سال 1953 با توافق برونو گرونينگ در شهر زِ ـ هاوزِن، اتحاديه ای بنام "اتحاديه گرونينگ" تشکيل گرديد. برونو بدينسان می توانست با ثبت رسمی اين اتّحاديه، طبق قوانين آلمان، در چارچوب آن برای هميشه بدون درگيری با قانون درمانگری، به تعليم و شفارسانی ادامه بدهد.
هيئت رئيسه "اتحاديه گرونينگ" را افراد سرشناسی مثل کنُت چِپِلين، کُنتس ماتوشکا، آنی فون اِشئنباخ، هرمان ريديگر، رکتور کنستانتين وَيزِر، و رودولف باخمان تشکيل ميدادند. باخمان بعد از مدت کوتاهی از عضويت هيئت رئيسه برکنار گشته وسرپرستی اتحاديه به برونو گرونينگ محوّل می گردد.
سودجوئی های مُنشی اتحاديه و ناديده گرفتن بيماران
إگون آرتور شميت، ژورناليست هَيدلبرگی به سِمَت مُنشی اتّحاديّه انتخاب می شود. او در دوران هرفورد، همکاری نزديکی با برونو گرونينگ داشت، و او بود که در آن زمان، تشکيلاتی " بنام حلقه دوستان برونو گرونينگ" را پايه نهاده بود. ولی اين تشکيلات در همان دوران، بخاطر برخی نا همگونی ها نتوانست به کار خود ادامه بدهد، و بزودی به کار خود خاتمه داد. برونو گرونينگ،همزمان با آن، همکاری خود را با آرتور شميت، بخاطر اختلاص در صندوق اعانه جات، قطع نمود.
در سال 1952، آرتور شميت دوباره به سراغ برونو گرونينگ آمده، و پشيمانی خود را از اعمال گذشته اش بيان داشته، و آرزو و آمادگی خود را جهت تشکيل و پيشبرد اهداف اتحاديه اعلان می نمايد. برونو گرونينگ عُذر او را می پذيرد. و آرتور شميت دوباره امکان می يابد که نشان بدهد، که آيا او دنبال منافع مادی ست، و يا اينکه واقعاً دلش برای افراد دردمند می سوزد.
در سال 1955، برونو گرونينگ رابطۀ خود را برای هميشه با آرتور شميت قطع می کند، زيرا او دوباره نشان می دهد که در نهان هنوز هم همان اهداف ناروای خود را دنبال می کند، و از نزديکی خود به برونو گرونينگ و از اسم او در جهت منافع مادی و شخصی خود سود می جويد. آرتور شميت به دادگاه شکايت برده و خواهان پرداخت مواجبی جهت خدمات داوطلبانه خود می شود.
آيا اتحاديّه به خاطر عملکردهای برونو گرونينگ پايه گذاری شده بود، و يا اينکه عملکردهای برونو گرونينگ به خاطر اتحاديّه بود؟
مديريّت اتحاديّه را دو شخص بنام های کُنستانتين وَيزر، و هِرمان ريدينگِر به عهده گرفته بودند. اين هر دو، آدم های بسيار خوش برخورد، مُتّکی به نفس، با معلومات و زبردستی بودند. لذا همکاری اين دو در پيشبُرد امور اتحاديّه بسيار اميدوار کننده می نمود. ولی امکان اين خطر نيز وجود داشت که اين دو به خاطر دارا بودن مدارک عالی دانشگاهی به مرور در مقابل اين کارگر ساده، يعنی برونو گرونينگ، دُچار تکبُّر گردند.
به مرورِ زمان همانطور نيز شد. برای آنها بسی سخت بود، رهنمودهای برونو گرونينگ را بپذيرند، و به خواسته های او آنچنان که شايد و بايد ترتيب اثر بدهند. مثل اين بود که آن ها کاملاً فراموش کرده بودند که اتحاديّه بنام برونو گرونينگ است، و فقط به خاطر وجود او برقرار و پا برجا ست. آنها رفته رفته شروع به تصميم گيری های مُستقل نموده، و اهداف "اتحاديه گرونينگ" را که به خاطر کمک به دردمندان احداث شده بود، در مَدِّ نظر نمی گيرند. آنها گوئی کاملاً فراموش کرده بودند، که شفارسان برونو گرونينگ است، نه اتحاديّه.
بدين ترتيب "اتحاديه گرونينگ" در مسيری غير از مسير اصلی خود قرار می گيرد. و برای مردی که نام او بر سردفتر اتحاديه بود، به صورت قفسی در می آيد. بجای اينکه اتحاديه راه گشای او باشد، وبال گردنش می گردد.
اولين محاکمه دادگاهی در مورد منع شفارسانی(1951ـ 1952)
آيا شفارسانی های برونو گرونينگ با علم پزشکی سِنخيَّت دارد؟
شکايت به خاطر اشتغال غير مجاز به درمانگری
در سالهای بين 1951 و 1952، برونو گرونينگ برای اولين بار به علّت درمانگری غير مجاز از سوی دادستان استان فدرال بايرن در مونيخ تحت پيگرد قانونی قرار گرفته و دادگاهی می شود. وزارت داخله بايرن در سال 1949 ميلادی فعاليت برونو گرونينگ را به عنوان عملی انسان دوستانه ارزيابی نموده بود، ولی دو سال بعد، فعاليت های گرونينگ را بر طبق موازين درمانگری و پزشکی بررسی می کند.
دستاويز دادستان شهر مونيخ، قانونی بود که در سال 1939 ميلادی در دوران حکومت فاشيست ها در آلمان به تصويب رسيده بود، و هدف از آن کنترل امور درمانی از سوی طبيبان نازی بود.
تأييد و تکذيب اتّهامات مَبنی بر تطابُق عملکردهای برونو گرونينگ با عِلم درمانگری
برونو گرونينگ در هر دو دادگاه که در آن سال ها برگزار شد، از اتهامات وارده تبرئه گرديد. در بيانيۀ رئيس دادگاه شهر مونيخ به تاريخ مارس 1952 چنين آمده است:
"اين دادگاه نمی تواند، و خود را مُجاز نمی داند، برمبنای ارزيابی و نظردهی های يک جانه ای که ارائه گشته اند، حُکمی بر عليه مدّعی عليه صادر نمايد. زيرا فعاليت های آقای گرونينگ را نمی توان به اين سادگی تحت قانون درمانگری کشيده و نظر داد، چرا که عملکردهای آقای برونو گرونينگ در قلمروی ست، که در آن قلمرو، تحقيق آنچنانی انجام نپذيرفته است."
در دادگاه تجديد نظر، تبرئه برونو گرونينگ دوباره تأييد می گردد، ولی عملکرد او اين بار بعنوان شفارسانی به مفهوم قانون درمانگری ارزيابی می شود:
"مُدَّعی عليه بدون داشتن مُجوّز و بدون دارا بودن حقِّ طبابت، اقدام به تشخيص مرض، معالجه و درمان اشخاص بيمار نموده است، که بايست آنرا بر طبق قوانين درمانی، جزو درمانگری منظور نمود.[...]"
رفع اتّهام به خاطر نا مطَّلع بودن برونو گرونينگ از قانون درمانگری، در واقع ممنوعيت وی در امر شفارسانی محسوب می شود
ادامۀ رأی دادگاه: طبق شواهد عينی، مُدّعی عليه هنگام درمانگری به اين نقطه واقف نبوده است که عملکردهای وی به عِلم درمانگری مربوط بوده و غير مُجاز می باشد، لذا دادگاه از صدور حکم محکوميت بر عليه او صرف نظر می نمايد."
با اين که برونو گرونينگ تبرئه می گردد، ولی دادگاه به طور ضمنی فعاليت های آتی شفارسانی برونو گرونينگ را ممنوع اعلام می دارد. از اين لحظه به بعد برونو گرونينگ می دانست که هر گونه فعاليت او در امر شفارسانی، بر طبق قانون درمانگری، غير مجاز محسوب خواهد شد. اينکه طرز شفارسانی و عملکرد برونو گرونينگ، و طرز شفايابی انسان ها از اين طريق، هيچ ارتباطی به درمانپزشکی و قوانين پزشکی نداشت، آگاهانه ناديده گرفته می شود.