"اتحاديه برونو گرونينگ"

اُمّيد به شفارسانی از اين طريق تشکيل اتحاديه

Bruno Gröning haelt eine Gemeinschaftsstunde abبرونو گزونينگ می خواست با وجود منع شفارسانی از سوی دادگاه، تا آنجائی که ممکن بود هر چه بيشتر به مردم دردمند و بيمار دسترسی داشته باشد. از اين رو در اوايل سال های پنجاه ميلادی دست به تشکيل انجمن هائی زد، تا بتواند در چارچوب چنين انجمن هائی به سخنرانی پرداخته، و طريقه خود را جهت دريافت مَدد و شفاء، به مردم استمدادجو بيآموزد.

حفاظت قانونی و رئيس هيئت مُديره با نفوذ

در بيست و دوم نوامبر سال 1953 با توافق برونو گرونينگ در شهر زِ ـ هاوزِن، اتحاديه ای بنام "اتحاديه گرونينگ" تشکيل گرديد. برونو بدينسان می توانست با ثبت رسمی اين اتّحاديه، طبق قوانين آلمان، در چارچوب آن برای هميشه بدون درگيری با قانون درمانگری، به تعليم و شفارسانی ادامه بدهد.

هيئت رئيسه "اتحاديه گرونينگ" را افراد سرشناسی مثل کنُت چِپِلين، کُنتس ماتوشکا، آنی فون اِشئنباخ، هرمان ريديگر، رکتور کنستانتين وَيزِر، و رودولف باخمان تشکيل ميدادند. باخمان بعد از مدت کوتاهی از عضويت هيئت رئيسه برکنار گشته وسرپرستی اتحاديه به برونو گرونينگ محوّل می گردد.

سودجوئی های مُنشی اتحاديه و ناديده گرفتن بيماران

إگون آرتور شميت، ژورناليست هَيدلبرگی به سِمَت مُنشی اتّحاديّه انتخاب می شود. او در دوران هرفورد، همکاری نزديکی با برونو گرونينگ داشت، و او بود که در آن زمان، تشکيلاتی " بنام حلقه دوستان برونو گرونينگ" را پايه نهاده بود. ولی اين تشکيلات در همان دوران، بخاطر برخی نا همگونی ها نتوانست به کار خود ادامه بدهد، و بزودی به کار خود خاتمه داد. برونو گرونينگ،همزمان با آن، همکاری خود را با آرتور شميت، بخاطر اختلاص در صندوق اعانه جات، قطع نمود.

در سال 1952، آرتور شميت دوباره به سراغ برونو گرونينگ آمده، و پشيمانی خود را از اعمال گذشته اش بيان داشته، و آرزو و آمادگی خود را جهت تشکيل و پيشبرد اهداف اتحاديه اعلان می نمايد. برونو گرونينگ عُذر او را می پذيرد. و آرتور شميت دوباره امکان می يابد که نشان بدهد، که آيا او دنبال منافع مادی ست، و يا اينکه واقعاً دلش برای افراد دردمند می سوزد.

در سال 1955، برونو گرونينگ رابطۀ خود را برای هميشه با آرتور شميت قطع می کند، زيرا او دوباره نشان می دهد که در نهان هنوز هم همان اهداف ناروای خود را دنبال می کند، و از نزديکی خود به برونو گرونينگ و از اسم او در جهت منافع مادی و شخصی خود سود می جويد. آرتور شميت به دادگاه شکايت برده و خواهان پرداخت مواجبی جهت خدمات داوطلبانه خود می شود.

آيا اتحاديّه به خاطر عملکردهای برونو گرونينگ پايه گذاری شده بود، و يا اينکه عملکردهای برونو گرونينگ به خاطر اتحاديّه بود؟

مديريّت اتحاديّه را دو شخص بنام های کُنستانتين وَيزر، و هِرمان ريدينگِر به عهده گرفته بودند. اين هر دو، آدم های بسيار خوش برخورد، مُتّکی به نفس، با معلومات و زبردستی بودند. لذا همکاری اين دو در پيشبُرد امور اتحاديّه بسيار اميدوار کننده می نمود. ولی امکان اين خطر نيز وجود داشت که اين دو به خاطر دارا بودن مدارک عالی دانشگاهی به مرور در مقابل اين کارگر ساده، يعنی برونو گرونينگ، دُچار تکبُّر گردند.

به مرورِ زمان همانطور نيز شد. برای آنها بسی سخت بود، رهنمودهای برونو گرونينگ را بپذيرند، و به خواسته های او آنچنان که شايد و بايد ترتيب اثر بدهند. مثل اين بود که آن ها کاملاً فراموش کرده بودند که اتحاديّه بنام برونو گرونينگ است، و فقط به خاطر وجود او برقرار و پا برجا ست. آنها رفته رفته شروع به تصميم گيری های مُستقل نموده، و اهداف "اتحاديه گرونينگ" را که به خاطر کمک به دردمندان احداث شده بود، در مَدِّ نظر نمی گيرند. آنها گوئی کاملاً فراموش کرده بودند، که شفارسان برونو گرونينگ است، نه اتحاديّه.

بدين ترتيب "اتحاديه گرونينگ" در مسيری غير از مسير اصلی خود قرار می گيرد. و برای مردی که نام او بر سردفتر اتحاديه بود، به صورت قفسی در می آيد. بجای اينکه اتحاديه راه گشای او باشد، وبال گردنش می گردد.

اولين محاکمه دادگاهی در مورد منع شفارسانی(1951ـ 1952)

آيا شفارسانی های برونو گرونينگ با علم پزشکی سِنخيَّت دارد؟

Bruno Gröning angeklagt

شکايت به خاطر اشتغال غير مجاز به درمانگری

در سالهای بين 1951 و 1952، برونو گرونينگ برای اولين بار به علّت درمانگری غير مجاز از سوی دادستان استان فدرال بايرن در مونيخ تحت پيگرد قانونی قرار گرفته و دادگاهی می شود. وزارت داخله بايرن در سال 1949 ميلادی فعاليت برونو گرونينگ را به عنوان عملی انسان دوستانه ارزيابی نموده بود، ولی دو سال بعد، فعاليت های گرونينگ را بر طبق موازين درمانگری و پزشکی بررسی می کند.

دستاويز دادستان شهر مونيخ، قانونی بود که در سال 1939 ميلادی در دوران حکومت فاشيست ها در آلمان به تصويب رسيده بود، و هدف از آن کنترل امور درمانی از سوی طبيبان نازی بود.

تأييد و تکذيب اتّهامات مَبنی بر تطابُق عملکردهای برونو گرونينگ با عِلم درمانگری  

برونو گرونينگ در هر دو دادگاه که در آن سال ها برگزار شد، از اتهامات وارده تبرئه گرديد. در بيانيۀ رئيس دادگاه شهر مونيخ به تاريخ مارس 1952 چنين آمده است:

"اين دادگاه نمی تواند، و خود را مُجاز نمی داند، برمبنای ارزيابی و نظردهی های يک جانه ای که ارائه گشته اند، حُکمی بر عليه مدّعی عليه صادر نمايد. زيرا فعاليت های آقای گرونينگ را نمی توان به اين سادگی تحت قانون درمانگری کشيده و نظر داد، چرا که عملکردهای آقای برونو گرونينگ در قلمروی ست، که در آن قلمرو، تحقيق آنچنانی انجام نپذيرفته است."

در دادگاه تجديد نظر، تبرئه برونو گرونينگ دوباره تأييد می گردد، ولی عملکرد او اين بار بعنوان شفارسانی به مفهوم قانون درمانگری ارزيابی می شود:

"مُدَّعی عليه بدون داشتن مُجوّز و بدون دارا بودن حقِّ طبابت، اقدام به تشخيص مرض، معالجه و درمان اشخاص بيمار نموده است، که بايست آنرا بر طبق قوانين درمانی، جزو درمانگری منظور نمود.[...]"

رفع اتّهام به خاطر نا مطَّلع بودن برونو گرونينگ از قانون درمانگری، در واقع ممنوعيت وی در امر شفارسانی محسوب می شود

ادامۀ رأی دادگاه: طبق شواهد عينی، مُدّعی عليه هنگام درمانگری به اين نقطه واقف نبوده است که عملکردهای وی به عِلم درمانگری مربوط بوده و غير مُجاز می باشد، لذا دادگاه از صدور حکم محکوميت بر عليه او صرف نظر می نمايد."

با اين که برونو گرونينگ تبرئه می گردد، ولی دادگاه به طور ضمنی فعاليت های آتی شفارسانی برونو گرونينگ را ممنوع اعلام می دارد. از اين لحظه به بعد برونو گرونينگ می دانست که هر گونه فعاليت او در امر شفارسانی، بر طبق قانون درمانگری، غير مجاز محسوب خواهد شد. اينکه طرز شفارسانی و عملکرد برونو گرونينگ، و طرز شفايابی انسان ها از اين طريق، هيچ ارتباطی به درمانپزشکی و قوانين پزشکی نداشت، آگاهانه ناديده گرفته می شود.

تحمُل فريبکاران

برونو گرونينگ به همه انسان ها امکان توبه و بازگشت را می داد.

Bruno Gröning inmitten von Menschen

پرداخت های اجباری ـ برخی از همکاران چهره حقيقی خود را نشان می دهند

به کرّات افراد گوناگونی به بهانۀ پُشتيبانی از برونو گرونينگ، خود را در صف امدادگران جا می دهند. ولی مُحرِّک اصلی اکثر آنها نفع طلبی و سودجوئی بود. اينگونه افراد را رويای پولدار شدن، بسوی برونو گرونينگ جذب می نمود. ولی زمانی که امّيد رسيدن به اهداف خود را از دست می دادند، کار به اختلال، مُطالبات مالی ، و حتّی شکايت و دادگاه می انجاميد.

از جمله اين افراد، خانم هُولسمان بود. در سال 1949، زمانی که برونو گرونينگ در ترابِرهُوف مشغول شفارسانی بود، خانم هُولسمان و همسرش به خاطر شفايابی پسرشان، از روی قدردانی مُدّتی گرونينگ را در خانه خود ميهمان می کنند. خانم بعد از اينکه متوجّه می شود که در بساط برونو گرونينگ خبری از پول و ثروتمند شدن نيست، به "دادگاه کار" شکايت می برد. او برای تمام ساعاتی که قبلاً بعنوان امداد گر در راه مريضان و مستمندان صرف کرده بود، حقوق مطالبه نموده، و برونو گرونينگ را مجبور می کند، تا آخر عمر ماهانه(به ياری دوستان) وجهی به آن خانم به پردازد. اينگونه موارد نابهنجار، سرشت اصلی خيلی از همکاران برونو گرونينگ را برملأ می سازد.

بايستی چنين کسانی نيز می بودند، تا فرق انسان حقيقی با نامُصلحان آشکار می گرديد.

چرا برونو گرونينگ به چنين افرادِ به ظاهر مَددکار اجازه چنين ارتباط نزديک را می داد؟ چرا او اين نوع اشخاص سود جود را از خود دور نمی نمود؟ او در اين رابطه در تابستان سال 1950 در يک سخنرانی چنين می گويد: "ابنأ بشر، بخاطر پول و دست يابی به اين مرد کوچک و دانش او چه سعی ها که نکردند. آنها می پنداشتند، به گنج و منبع پُر درآمدی دست يافته اند. حتّی بعضی ها امکان پول در آوردن از اين طريق را نيز يافتند، اما خدا را شُکر که بهره ای نبردند. البته می بايست اين چنين اشخاصی نيز می بودند، تا نشان داده شود که بشر چه موجودی ست، و تا چه حدّ امکان نزولش هست، تا جائی که همه چيز را زير پا گذارده، و ياری به يک فرد بيمار و درمانده حتّی به فکرش نيز خطور نکند. افرادی هستند که به خاطر منافع دنيوی از قربانی کردن همنوع خود ابائی ندارند، و بدون احساس تأثُّر به تماشای مريض دردمند و افتاده می ايستند. اين دسته از آدم ها، از هيچ گونه سعی يی جهت نزديکی به من فروگذاری نکرده اند. من می دانم که اينجا وآنجا اين سئوال را بعضی ها مطرح می کنند که چرا اين مرد با اين همه دانش و آگاهی، از نيّات پَستِ چنين اشخاصی بی اطلاع می باشد، شايد او اصلاً هيچ نمی داند. اين که آگاهی و دانش من تا چه حدّ هست، شما به مرور واقف به آن خواهيد شد. ولی اين نيز لازمه اين راه بود. اين عناصر برای برپائی و تکميل اين بنا لازم بود، تا راه برای همۀ شما گشوده گردد."

"...آن زمان هر فردی می داند که آن ها از چه قماش اند."

خانم گرته هويزلر(1922 ـ 2007) ، شفايافته از چند بيماری علاج ناپذير، و يکی از همکاران قديمی برونو گرونينگ و بانی "مجمع دوستان برونوگرونينگ" در کتاب خود بنام "حقيقت ماجرای زندگی برونو گرونينگ" چنين آورده است: " يک بار هنگام خداحافظی به آقای برونو گرونينگ گفتم: آقای گرونينگ، من آرزو دارم که شما به کار خود بدون اين دغدغه ها و مُخاصمه ها ادامه داده، و از شّر افراد و همکاران ناراست در امان باشيد. او به من جواب داد: اين آرزوی شما بسی نادرست است. می بايست که اينگونه باشد، آن وقت ها فهم جوابی که شنيدم برايم ثقيل بود، ولی او برايم شرح داد که چرا اين همه نامُلايمات را متحمُّل می گردد. او گوشه ای از سّر آن را بمن وانموده و چنين گفت: من از آنچه يک انسان در نهان خود حمل ميکند، آگاهم. ولی من هرگاه علناً بگويم: اين يکی دروغگوست، آن ديگری طرّار و کلاه بردار است، دزد است، کسی حرف مرا باور نخواهد کرد. من چه بايد بکنم؟ من بايد اين شخص را به نزد خود راه دهم، امکان آشنائی و آموختن خوبی را برايش فراهم بسازم، بسوی توبه هدايتش نمايم، و بعد از آن امکان عمل بدهم. اگر باز شروع به دروغ پردازی و دزدی کرد، آنوقت همه به شخصيت حقيقی چنين فردی پی خواهند برد. و آن زمان است که آنها بيش از پيش اجازه نزديکی به من را می يابند، و آن وقت است که مبارزه با آن ها آغاز می گردد."

راه راه های نوين و بن بست ها

سودجويان بر گِردِ گرونينگ

Bruno Gröning und Otto Meckelburg

فرد پر مُدعائی که خود را مُدير برنامه های برونو گرونينگ معرفی می کند.

بازرگانی بنام اوتو مِکلِبورگ از جزيره وانگروگه(دريای شمال، آلمان) به خاطر شفايابی همسرش، تظاهر به قدردانی نموده، و چنين وانمود می کند که در پيشبرد اهداف انسانی برونو گرونينگ، آماده هر گونه کمکی ست. او دراين مورد، طرح های مُشخّصی، از جمله احداث انجمن و شفاخانه ها را پيش کشيده و بعد از جلب اعتماد و موافقت برونو گرونينگ مسئوليّت اجرا و مديريّت برنامه های پيشنهادی را از آن خود می نمايد.

در اواخر دسامبر همان سال هر دو راهی جزيره وانگروگه می شوند. در آن جزيره در تجمُّعاتی که از سوی مِکلِبورگ ترتيب داده می شدند، شفايابی های کثيری توسط برونو گرونينگ به وقوع می پيوندد. رفته رفته ، برونو گرونينگ به افسر سابق ارتش، اعتماد کامل می يابد، بطوری که در هشتم ژانويه سال 1950، در وانگروگه، بر طبق سند رسمی ترتيب و سرپرستی تمامی برنامه های آتی خود را به مِکلِبورگ می سپارد:

"بدينوسيله گرونينگ توافق خود را در مورد طرح های مِکلِبورگ اعلان نموده، و همچنين طبق قرارداد رسمی، مُتعهد می شود که جهت پيشبرد اهداف توافق شده، همواره آماده خدمتگذاری باشد، و از مکلِبورگ چه در مورد تأسيس انجمن، و چه در فعاليت های بعدی اش، پُشتيبانی نموده، و از هيچگونه مساعدت فروگذاری ننمايد. برونو گرونينگ نه تنها خود را در مقابل مِکلِبورگ ، بلکه در قبال انجمنی که بخاطر اهداف فوق در حال احداث بود، نيز متعهُّد می سازد. علاوه بر اين، آقای گرونينگ متعهّد می شود که با هيچ انجمن و گروه ديگری همکاری ننموده، و فقط در حوضه انجمن و آن هم فقط با تأييد و توافق مِکلِبورگ عمل نموده و به امر شفارسانی بپردازد."

مکلِبورگ، در ژانويۀ همان سال، انجمنی تحتِ عنوان "نجمن تحقيقاتی متُدهای شفارسانی برونو گرونينگ" را به ثبت می رساند، و بعنوان مُدير انجمن، حقوق ماهانه خود را هزار مارک تعيين می کند. گرونينگ شخصاً حاضر به دريافت هيچ اُجرتی نبود. مکلِبورگ بعد از به ثبت رسانيدن اتحاديّه، خود را به هيچ کدام از قول هائی که به برونو گرونينگ داده بود، پايبند نشان نمی دهد. او برونو گرونينگ را تنها و تنها بعنوان يک منبع درآمد محسوب می داشت، و او را از روی نخوت بعنوان "سودآورترين خدمۀ" خود قلمداد می کرد. حال مريضان و دردمندان برای او بی تفاوت بود. او برونو گرونينگ را با بستن قرارداد، وابسته به خود کرده بود، و "طبيب معجزه گر" می بايست مطيع او می گشت.

برونو گرونينگ در ماه ژوئن سال 1950، يعنی بعد از شش ماه، موفق به جدائی از مِکلِبورگ می گردد. و چون تهديدات مکلِبورگ مؤثر واقع نمی شوند، قسم می خورد که از برونو گرونينگ انتقام سختی بگيرد: "من گرونينگ را خرُد و مُچاله کرده و دوباره تحت انقيادِ خود در خواهم آورد."

يک درمانگر طبيعی با پيشنهاد فراهم نمودن امکانات سنخرانی

در پی آن، گرونينگ چند ماهی نيز با يک درمانگر طبيعی بنام اويگِـن اندرلين از شهر مونيخ همکاری نمود. اين شخص که در ترابِرهوف، توسط برونو گرونينگ شفا يافته بود، به گرونينگ پيشنهاد می کند، برای وی در درمانخانۀ خود امکانات سخنرانی و شفارسانی به افراد مريض و دردمند را فراهم بيآورد. ولی چنان که بعد از مُدّتی آشکار گرديد، هدف اين آقا مَدد به افراد دردمند نبود، بلکه پشتيبانی وی نيز از "پديده گرونينگ" تنها به خاطر کسب مال و مکنت بود. لذا برونو در آواخر همان سال، از او نيز جُدا می شود. در سالهای 1952 و 1953، کوشش های دوباره اويگِن اندرلين، برای جلب همکاری برونو گرونينگ- به خاطر اهداف سودپرستانه اش بجائی نمی رسيد.

خبرنگاری در صدد احراز مقام شفاگری

غريبان" واقع در منطقه گرِفِلفينگ، به سخنرانی و شفارسانی پرداخت. در اين مُدّت روزنامه نگاری بنام دکتر کورت ترامپلر، برونو گرونينگ را در خانه خود ميهمان نموده، و همچنين ترتيب سخنرانی های و گردهمائی ها را نيز به عهده می گيرد. او برونو گرونينگ را از سال 1949 می شناخت. در آن سال بعنوان خبرنگار يکی از روزنامه های مونيخ به محلّ سخنرانی های برونو گرونينگ در ترابرهوف رفته، و در آنجا از درد پائی که داشت بناگاه خلاصی يافته بود. او سپس بعنوان قدردانی، کتابی را بنام "بازگشت بزرگ " اوليای امور، به دفاع از برونو گرونينگ برخاست. در گرفِلفينگ نيز مردم از مناطق دور و نزديک، با اشتياق در سخنرانی های برونو گرونينگ شرکت نموده، و در آنجا نيز شفايابی های کثيری به منصّه ظهور می رسد. ولی اين بار هم طولی نمی کشد که رابطه برونو گرونينگ و دکتر ترامپلر از هم گمی گُسلَد. دکتر ترامپلر بعد از مدّتی به اين باور رسيده بود، که او به حدِّ کافی فنِّ شفارسانی را از برونو گرونينگ آموخته است، لذا از برونو جُدا شده، و به تبليغ خود، بعنوان شفاگر نوين می پردازد.

در ترابرهُوف هجوم مردم به سوی روزِنهَيم

در سپتامبر سال 1949 ميلادی روزانه بالغ بر سی هزار نفر نايل به ديدن برونو گرونينگ می شوند

01 Bruno Gröning am Traberhof 02 بعد از جريانات تحقيقی در هَيدلبرگ، برونو گرونينگ در ماه اُوت سال 1949 به جنوب آلمان رو نهاد. او می خواست از جار و جنجال های براه افتاده، دوری گزيند، لذا در محلی بنام ترابرهوف درکنار روزنهايم از توابع شهر مونيخ سُکنا گزيد، و در ابتدأ توانست محلِّ اقامت خود را پنهان دارد. ولی بعد از اوّلين گزاراشات روزنامه ها و علنی شدن محلِّ اقامت او در استان بايرن، توده های مردم بدان سو روان شدند.

روزانه قريب سی هزار نفر در ترابرهُوف جمع می آيند. جرايد، راديوها و اخبار هفتگی سينماها، مُرتّب از رخدادهای ترابرهوف گزارش می دهند. حتّی در باره شفا رسانی های برونو گرونينگ يک فيلم مُستنَد سينمائی، تحت عنوان "گرونينگ" تهيّه می شود.

صحنه های مسيحائی

در سپتامبر ماه همان سال، در شمارۀ ويژه روزنامۀ "بليتچ" چنين می خوانيم: "در اين فاصله بيش از ده هزار نفر اجتماع کرده بودند. همه آنها در زير آفتاب گرم تابستانی منتظر لحظۀ موعود بودند. پس ازچند ساعت انتظار، برونو گرونينگ به ايوان آمده، و شروع به موعظه و پخش "موج شفاء" نمود. همه تنگ هم ايستاده بودند تا هر چه بيشتر از "امواج شفاء" مُستفيض شوند. در اثنأ سخنرانی، واکنش ها، تکان و جنب و جوشی هائی که در بين عليلان نشسته در صندلی های چرخدار، افراد مُبتلاء به بيماری های سخت، و همچنين در بين اشخاصی که پراکنده در اطراف ايستاده بودند، قابل رويت بود. دوباره نابينايان، قادر به ديدن شدند. دوباره اشخاص مفلوج شروع به راه رفتن نمودند. دوباره عليلان شروع به تکان دادن اعضاء خود نمودند. خيلی ها از شدّت يافتنِ درد، در قسمت های بيمار و آسيب ديده خود گزارش می دادند، و از خارش و کشش هائی که در آن بخش از بدنشان شروع گشته بود صحبت می کردند. بعضی احساس سبکی خاصّی در وجود خود می کرند، و بعضی از برطرف شدن ناگهانی سردرد مُزمنی که داشتند، اظهار خوشحالی می کردند.

اين صحنه ها نه فقط در ترابرهُوف بوقوع می پيوست، بلکه به هر کجا که برونو گرنينگ پا می نهاد، در اسرع وقت بيماران بی شماری او را احاطه می کردند و اين نوع صحنه ها مسيحائی دوباره تکرار می شدند. خانم آنيتا هوهنه در رابطه با برونو گرونينگ، در کتاب " شفاء از طريق معنوی در عصر حاضر" چنين مينويسد: "هر وقت که مردم از آمدن برونو گرونينگ خبردار می شدند، حرکت توده های مردم بسان زوّار، بدان سو شروع می شد. روزنامه نگاری بنام رودولف اِشپيچ، مُشاهدات خود را، زمانی که برونو گرونينگ در سپتامبر ماه 1949 به شهر مونيخ آمده بود، چنين می نويسد:

" عصر، ساعت هفت، هزاران نفر در خيابان زونِن  گرد آمده بودند. ساعت ده و نيم شب هنوز هم جماعت همانطور به انتظار ايستاده بودند. من به عنوان خبرنگار، در طول پنج سال جنگ(جهانی دوم)، با صحنه های زيادی برخورد داشتم، ولی صحنه های دلخراش تر، فَلاکَتبارتر و اَسَف انگيزتر از آنچه در فاصلۀ چهار ساعت حضور خود در پيش برونو گرونينگ می ديديم هرگز مشاهده نکرده بودم. آدم های غشی، نابينايان، عليلان با چوب زيربغل، سعی می کردند خود را به او برسانند. مادران بچه های مفلوج خود را به سوی او دراز می کردند. بعضی ها غش کرده بودند، اينور و آنور، صدای گريه بود، التماسِ کمک، خواهش و تمنّا و آه و فغان."

گان های دولتی مُعترف به مِهرورزی و نيکوکاری می شوند.

خانم هوهنه از زبان آقای رودولف اشپيچ چنين می نويسد: "يک ژورناليست جسور ديگر از شهر مونيخ بنام آقای دکتر کورت ترامپلر، که در جريانات ترابرهُوف نيز حضور داشت، و برای روزنامۀ "مونشنرآلگمينهه" کار می کرد مُشاهدات خود در مورد مريضانِ بستری بر روی برانکارها، عليلان و توده مردم و رُخدادهای ديگر را بی کم و کاست، ثبت می نمود: اين خبرنگار جسور چنين نگاشته است: "ما از بالکن صدائی را که غير صدای برونو گرونينگ بود، شنيده، و همۀ مان بدان سو روانه شديم. آقای پريچر، رئيس پليس شهر مونيخ بود که داشت از برای مردم صحبت می کرد. او می گفت که بيماری سياتيکی که سال ها گريبان گير او بوده است، بعد از  ديدار با برونو گرونينگ، رو به بهبود نهاده است. آقای پريچر، جزو آن دسته از آدم های که دارای احساسات رقيق اند، نيست و تصوُّرات خيالی بر او غلبه نکرده بود. بلکه او از آن چيزی که در پيکر خود واقعاً حسّ نموده و درمی يافت، صحبت می نمود. او اکنون بطور علنی از برونو گرونينگ دفاع می کرد. آقای هاگِن، نماينده مجلس حزب سوسيال مسيحی استان فدرال بايرن نيز دارای موضعی نظير آقای پريچر بود."

مراجع دولتی استان فدرال بايرن نيز به عملکردهای برونو گرونينگ با نظر مُثبت می نگريستند. روزنامۀ "مونشنر مرکور،" در هفتم سپتامبر 1949 تحت عنوان "نظر موافق در قبال گرونينگ" چنين می نويسد: "نخست وزير استان فدرال بايرن، آقای دکتر ارهارد، روز دوشنبه در يک مصاحبه مطبوعاتی اعلان نمودند که عملکردهای پديده فوق العاده ای مثل برونو گرونينک را نمی توان در چهارچوب پاراگراف ها، محدود کرده و مانع آن شد. به عقيده ايشان در مورد فعاليت و شفارسانی برونو گرونينگ موانع غير قابل حلّی در استان فدرالبايرن وجود ندارد.

وزارت داخلۀ بايرن در آخرين لحظه های قبل از چاپ روزنامه، اعلام داشت: "بر طبق بررسی های انجام شده، طرز شفارسانی برونو گرونينگ امری است که بر پايه مِهر به همنوع استوار بوده و ربطی به امور درمانگری طبيعی و غيره ندارد، و بنا بر اين برونو گرونينگ، احتياج به داشتن مدرک درمانگری طبيعی نمی باشد."

گرونينگ مُتعاقب لَطمه ها وارده از سوی مخالفان، در صدد فراهم نمودن سنديّت پزشکی برای شفايابی ها ست

در ترابرهُوف غوغائی به پا شده بود. يکسری افراد سودجو و بی  وجدان و دَغَل باز، خود را داخل طرفداران برونو گرونينگ کرده و بنام او شروع به سر کيسه کردن بيماران و مسافران غريب نموده و بدين ترتيب به حيثيّت برونو گرونينگ لطمه زده، و بين او و دواير رسمی فاصله می اندازند. برونو گرونينگ، بعد از اين ماجراهای ناگوار به گوشه ای دور افتاده از مناطق کوهستانی بايرن رفته، و در آنجا شروع به مُطالعه پيشنهادات مبنی بر ايجاد شفاخانه ها می پردازد. هدف او ايجاد امکاناتی بود که تحت آن بيماران به طريق منظم و سازمان يافته نايل به شفاء گردند، و پزشکان، مريضان را قبل و بعد از کسب شفاء معاينه نموده، روَندِ شفايابی ها را به نقد بکشند، تا شفاء از طريق معنوی سنديّت يابد.

"پديده ای بنام گرونينگ" و علوم رسمی

کُنترل و بررسی پزشکی در هَيدلبِرگ و قول ارائه ورقۀ کتبی مبنی بر صحّت شفايابی ها

Brunoکارمندان بخش پزشکی در هرفورد، در دوران فعاليت برونو گرونينگ تصميم به بررسی شفاهای حاصله توسط برونو گرونينگ می گيرند. "Revue روُو" نشريۀ بدين سان، پروفسور دکتر ه. گ. فيشر، روانشناس و پزشک ماربورگی با يک اکيپ، روانه شهر هِرفورد می گردد. در آنجا شروع به مُصاحبه با شفايافتگان و بررسی شفايابی ها نموده، و با شگفتی درُستی و واقعی بودن شفايابی هائی که بر طبق روش برونو گرونينگ بوقوع پيوسته بودند را اعلام حمايت از تشکيل گروۀ متخصّصين به "روُو، " می دارد. بعد از اعلان اين خبر، نشريۀ دانشگاهی، جهت بررسی و روشن نمودن اين پديده، برمی خيزد. برای اين کار، دانشگاه هَيدلبرگ، بررسی های علمی را بعهده ميگيرد.

برونو گرونينگ با قبول اين پيشنهاد مطرح شده از سوی پروفسور فيشر، اميدوار بود که از اوليای امور به کسب مجوّز شفارسانی علنی نائل آيد.

شفايابی ها پيش روی پزشکان به وقوع می پيوندد ـ "برونو گرونينک کلاه بردار نيست"

بيست و هفتم ماه جولای ، بررسی های علمی شروع شدند. دو گروه از افراد بيمار جهت آزمودن برونو گرونينگ انتخاب شدند، دسته اوّل از بين مريضان بستری در کلينيک لودولف- کرِلِ هيدلبرگ، و دسته دوّم از بين هشت هزار بيماری که کتباً از برونو گرونينگ تقاضای کمک کرده بودند، انتخاب گشتند. قبلاً، همه انتخاب شدگان، دقيقاً از سوی پزشکان متخصّص معاينه، و علّت بيماری آنها تشخيص و ثبت گرديد. بعد از آن، بيماران را پيش برونو گرونينگ آوردند، تا او "رَوش خود" را به کار بندد. در حين شفارسانی، همواره چندين پزشک حاضر بودند، و شاهد شفايابی های شگفت انگيز و آنی می گشتند. آزمايشات و مُعاينات بعديی که در کلينيک مذبور انجام گرفت، مؤيّد شفايابی ها بود. حتی بيماران مُبتلا به امراض غير قابل علاج - مثل بشترفز(نوعی بيماری سخت روماتيسمی ستون فقرات) شفا يافته بودند.

در مُصاحبه ای که پروفسور فيشر با نشريۀ "روُو" انجام داد، برونو گرونينگ را نه فقط دغلباز نمی داند، بلکه وی را بعنوان روان طبيبی با استعدادِ فوق العاده معرفی مينمايد. او پديده برونو گرونينگ را از ديدگاه مکتبی خود ارزيابی می نمود، بدون اينکه حقِّ مطلب را ادا کرده باشد.

برونو گرونينگ از کاسبی در اين امر سر باز می زند.

قرار بود بر اين بود که نظريّه قاطع پزشکی، بعد از ارزيابی تمام نتايج حاصله صورت پذيرد. پزشکان کلينيک بعد از مُشاهدات عينی  خود به برونو گرونينگ اطمينان می دهند، که بزودی هيچ مانعی در امر شفارسانی علنی او وجود نخواهد داشت. در اين فاصله پروفسور فيشر و پروفسور وَيچزِکِر، که تمامی عملکردها و ارزيابی شفارسانی ها تحت سرپرستی ايشان انجام می گرفت، به برونو گرونينگ می گويند که آنها شفا خانۀ بزرگی خواهند ساخت، و برونو گرونينگ می تواند با آنها همکاری نموده و در امر شفا رسانی مدد نمايد، ولی به شرط اينکه انتخاب مريضان به عُهده آنها باشد.

برونو گرونينگ در اين مورد چنين گفته است: "پيشنهادات آقای پروفسور فيشر چه در رابطه با سرمايه گذاری و چه در موارد ديگر، نمی توانستند برای من قابل قبول باشند. البته در اين رابطه بارها گفتگوهائی با آقای پروفسور فيشر و ديگر آقايانی که آماده سرمايه گذاری بودند انجام پذيرفت. من اين پشنهادات را رد نمودم، زيرا که اوّلاً پَشيزی در بَساط ندارم، لذا نمی توانستم به آقای پروفسور فيشر در مورد ساختمان شفاخانه هيچ نوع ضمانت مالی داده و قادر به تقبُّل ديگر مسئوليت های مالی نيز باشم. دوّماً من هرگز در اَمرِ شفارسانی در فکر تجارت و سود جوئی نبوده ام. بدين سبب قبول اين درخواست ها برايم غير ممکن بود. بعلاوه من فقط می خواستم آنچه را که برای آن برگيزده شده ام انجام بدهم: به مُحتاجان مَدد رسانيده و دراين رابطه در خدمت پزشکان و روانشناسان باشم، و هرگز به فکر معامله و کاسبی نبوده ام."

مکتوم ماندن نظريه پزشکان، و ادامه درگيری با قوانين جاری

رَدِّ پيشنهادات پروفسورها از سوی برونو گرونينگ، موجب سردی علاقه ايشان نسبت به خواست های وی می گردد. در طول ارزيابی ها، مقُوله هائی مثل "روش شفاء" يا "طالبان شفاء" جای خود را به "معالجه"، "مُداوا" و "مريض" و غيره می دهند، و موضوع شفارسانی به حيطۀ طبِّ مکتبی سُوق داده می شود، و بدين ترتيب آنرا امری در ساحتِ درمانپزشکی جلوه داده و دوباره مُوجبات درگيری های برونو گرونينگ را با قوانين جاری درماناگری فراهم می آورند.

- در 1949 ـ درمعرض چالش آرأ و افکار عمومی

عملکردهای برونو گرونينگ در هِرفورد

Tausende

برونو گرونينگ در احاطۀ هزاران فرد بيمار و استمدادجو

مدّت ها بود که پسر نُه ساله ای بنام ديتر هُولسمان بعلت بيماری تحليل عضُلات زمين گير شده بود. هيچ کدام از پزشکان و متخصّصين قادر به علاج او نگشته بودند. بعد از اينکه برونو گرونينگ به عيادتش می رود، او از رختخواب برخاسته و شروع به راه رفتن ميکند. پس از اين شفايابی، پدر ديتر، آقای مهندس هولسمان از برونو گرونينگ تقاضا می کند که مدّتی ميهمان او باشد، تا ديگر مريضان نيز از اين موهبت بی نصيب نمانند.

برونو گرونينگ پيشنهاد آقای هُولسمان را می پذيرد. بدين ترتيب هر روز تعداد بيشتری از مردم از اين امر اطلاع يافته، و گروه گروه بسوی خانه مزبور روان می شوند. طولی نمی کشد که نام برونو گرونينگ برسر زبان ها می افتد. روزنامه ها از "طبيب معجزه گر" داد سخن می رانند، همه از عملکردهای برونو گفتگو می کنند. هزارن فرد در ميدان ويلهلم (محل اقامت برونو گرونينگ) جمع گشته و صدها نفر در جلو خانه بيتوته ميکنند.

آقای مانفرد لوتگِن هُورست، خبرنگار روزنامه "مرکور مونيخ" در بيست و چهارم ژوئن سال 1949 ضمن گزارشات خود می نويسد: "ساعت ده و نيم قبل از ظهر، وقتی که من وارد شهر هرفورد شدم، بالغ بر هزار نفر در ميدان ويلهلم، جلو خانۀ کوچک دو طبقه ای جمع شده بودند. صحنه ای بود بس تأثُر انگيز. تعداد کثيری بر روی صندلی های چرخدار نشسته بودند، و تعداد ديگری را اعضاء فاميل حَمل می کردند، نابينا، گُنگ و ناشنوا، مادران با کودکان عقب مانده ذهنی، و يا مفلوج. هر کس، از پير و جوان، می خواست خود را به جلو صف برساند. قريب صد ماشين سواری، اتوبوس، و کاميون که از جاهای دور آمده بودند، در اطراف ميدان پارک کرده بودند

فلج زدگی، زخم معده، نابينائی: "آقای گرونينگ بر من نظر افکند، و من اکنون سلامتی کامل خود را باز يافته ام."

آقای مانفرِد لوتگِن هُورست در ادامه می نويسد: من از مريضان پرسيدم: "آيا شما به بازيابی سلامتی خود توسط برونو گرونينگ باور داريد؟ آنها به علامت تأييد سرهای خود را تکان دادند. يکی از آن ها گفت: "شما می بايست ديروز اينجا می بوديد، با اينکه ديروز آقای برونو گرونينگ در استان راينلاند بودند، پنج نفر از عليلان که در صحنِ حيات روی صندلی های چرخدار به انتظار نشسته بودند، به يکبار از صندلی ها بلند شده و به خانه هايشان رفتند. شفارسانی غيابی(از راه دور) موجب شفايابی آنها در صحن اين حياط گرديد."باقی بيماران گفته آن شخص را تأييد کردند.

من به گشت خود در ميان جمعيّت ادامه داده و رُخدادهای اعجازانگيزی را که می شنيدم، تُند تُند يادداشت می کردم. شنيده های من در آنجا برای نوشتن يک کتاب کفايت می کرد. يک نفر که لباس نظامی بتن داشت، و نشان می داد که بايد از اسيران جنگی در روسيه بوده باشد، از من خواهش نمود که يک دانه از سيگارهايم را به او بفروشم. من سيگاری باو دادم. او سيگار را روشن کرده و با شوق و سرُور ادامه داد: "ببينيد، من الآن به تنهائی قادر به انجام تمام کارهايم هستم." و ضمن آن شروع به حرکت دادن و چرخاندن بازو و انگشتان و پاهايش نمود. من از او سئوال کردم که آيا او نيز توسط برونو گرونينگ شفاء يافته است؟ " آری، من در جنگ روسيه از قسمت راست بدن فلج شدم. آقای گرونينگ به من نظری افکند، و من سلامتی خود را الآن بازيافته ام، و باور کردن اين حالت هنوز هم برايم مُشکل است، همه اش مثل يک رويأ می نمايد." در حين اين صُحبت، با خوشحالی اعضای بدنش را تکان می داد.

بعد از آن من متوجّه گروهی که دور يک خانم چهل ساله جمع شده بودند، گرديدم. آن خانم می گفت: " من هم توسط آقای برونو گرونينگ شفاء يافتم. بدنم پُر از غُده های ريز و درشت بود. هر روز لاغرتر می شدم، از فَرط درد خواب نداشتم. [...] وقتی که آقای گرونينگ نظرش به سوی من جلب شد، چنان احساس کردم که گوئی غُده ها دارند همچون سنگ پاره هائی به زمين فرو می ريزند. از آن وقت به بعد ديگر دردی نداشته ام، و وزنم نيز مرتباً بالا می رود، و عکسبرداری(پرتو نگاری) بعدی که از من بعمل آمد، از بين رفتن کامل غُده ها را نشان می داد. من خودم را با پروندۀ بيماری يی که داشتم جهت معاينه و بررسی به کميسيون پزشکی(اکيپ پزشکی ای که جهت بر رسی شفايابی ها تشکيل يافته بود) معرفی کردم. آنها از اين رويداد بسيار شگفت زده بودند.

ولی اينکه چيزی نيست، هفته قبل يک مرد نابينا اينجا، در محوّطۀ حياط ايستاده بود. او از چندی قبل، شب و روز جهت تماس با برونو گرونينگ انتظار می کشيد. من چون اغلب به اينجا می آيم، او را بارها در اين محل در حال انتظار ديده بودم. من هر بار از ديدن او متأثر می شدم. يکبار او را به غذا دعوت کردم. ولی او قبول نکرد و گفت: "من نمی خواهم آن لحظه  را که آقای گرونينگ می آيند، از دست بدهم." من برايش نان و خوردنی آوردم، و باو گفتم که موقع بازگشت ترتيبی می دهم که يک نفر او را به ايستگاه قطار برساند. او در جواب من گفت: "من به تنهائی به ايستگاه خواهم رفت و به کمک کسی احتياج نخواهم داشت. "و بعد، من با چشمان خودم ديدم، وقتی که آقای گرونينگ آمد، آن مرد جوان فرياد نمود: " من می بينم، من می توانم ببينم!" پرده ای که جلو چشمش بود، کنار رفته بود. او شکل و رنگ کيف مرا به من شرح داد. و گفت: "آنجا يک ماشين دارد رد می شود و شمارۀ پلاک آن را تشخيص داد" و به تنهائی به ايستگاه راه آهن رفت. همه از فرط شوق و خوشحالی گريه می کردند."

منع شفارسانی از سوی مقامات دولتی و مسئولان پزشکی

طولی نمی کشد، که مأموران دولتی، بويژه مأموران وزارت بهداری، شروع به تفحُص در اين مورد می نمايند. شُورائی بدين مُناسبت تشکيل داده و از ادامۀ شفارسانی های برونو گرونينگ جلوگيری می کنند. تعدادی از پزشکان سرشناس که به دشمنی با برونو گرونينگ برخاسته بودند، از تمام امکانات خود جهت جلوگيری از فعاليّت های برونو گرونينگ بهره می گرفتند. آنها در ضمن، با طرح های پيش ساخته، خواهان تشکيل کميسيونی جهت بررسی علمی کارآئی و شفارسانی برونو گرونينگ می شوند. دليل اين ممنوعيت ساختگی را می توان در گفته يکی از پزشکانی که عَلَمِ مُخالفت با برونو گرونينگ را برافراشته بود، به صراحت مشاهده نمود: "گرونينگ هر سَنَد و دليلی هم که بيآورد، موفق به دريافت اجازه شفاء رسانی نخواهد شد." " تماس گرفتن و مُراوده با برونو گرونينگ اهانت به شأن پزشکان است" در آخر ماه ژوئن وی مجبور به ترک هِرفورد گرديد. و تمامی مساعی او جهت کسب اجازۀ شفارسانی بی ثمر ماند.

فیلم مستند

فیلم مستند:
"پدیده برونو گرونینگ"

برنامه سینماها در شهرهای بی شمار دنیا

چاپخانه گرته هویزلر

چاپخانه گرته هویزلر:
مجموعه بزرگی از کتاب ها، مجلات، سی/دی ، دی وی دی و تقویم

fwd

دانشمندان به گفتگو می نشیند: دیدگاه های جالب در مورد طریقه برونو گرونینگ